با وجود آنکه جامعه به هر خطا و لغزشی از سوی یک سیاستمدار یا سلبریتی واکنش شدیدی نشان میدهد اما محمد علی نجفی تنها کسی است که به قتل همسر خود با شلیک چند گلوله اعتراف کرده ولی بخشی از جامعه به جای حمله و سرزنش، با او مدارا کرده و اکثراترجیح دادهاند قضاوتی نکنند تا مراجع قانونی به جرم او رسیدگی کنند.
میترا استاد قربانی این ماجرا هم با دیگر قربانیها تفاوت آشکاری دارد و کمتر کسانی از او دفاع کردهاند و حتی کسی از پسر بچه ۱۳ ساله او و سر نوشتی که در انتظارش است حرفی نمیزند و در تصاویری که از مراسم تشییع او منتشر شده غریبی او بیشتر به چشم آمده است. نکتهای که باعث شده که نجفی امروز به رغم کشتن یک نفر مورد هجوم افکار عمومی نباشد به این خاطر است که جامعه این قتل را فارغ از قبل و بعدش قضاوت نمیکنند و آن را بخشی از یک سری از اتفاقات میدانند که در چند سال اخیر برای نجفی رخ داده است. آدمی که به بهانه افشای اطلاعات مورد هجمه قرار گرفته بود، استعفا میدهد و عکسهایی از زندگی خصوصی اش منتشر میشود. نکته دیگر صدا و سیمایی است که از دوران شهردار شدن با نجفی رفتاری خصمانه داشت و او را بایکوت خبری کرده بود اما در جریان قتل به صورت لحظهای و زنده او را نشان میداد و شاید همین نکته هم کافی بود تا جو جامعه به سمت نجفی برگردد، چه کسی است که نمیداند که برنامههای صدا و سیما همیشه برعکس جواب میدهند. گویا مردم اینگونه فکر میکنند که این داستان یک قاتل نیست بلکه داستان یک قربانی است که هنوز ادامه دارد و باید منتظر سکانسهای پایانی آن باشند.
شاید هم این نوع واکنشها به خاطر سیلی و شوکی باشد که به جامعه وارد شده و همه حیران از خود میپرسند چرا در جامعه ما که داد اخلاق و بری بودن مسئولین آن از هر خطا و لغزشی گوش فلک را کر کرده است، کسی مانند نجفی که نخبه علمی خوشنامی بوده و همه عمر مشق سیاست و مدیریت کرده است باید چنین کنترل خود را از دست بدهد و معشوقه دیروزش را به آتش گلوله بسپارد. نجفی و میترا استاد علاوه بر اشتباهی که خود کردهاند شاید هم قربانی فرهنگ ما شده باشند، همان فرهنگی که اولین اشتباه را آخرین اشتباه میداند و اجازه برگشت فرد را به جامعه نمیدهد، نجفی پنهانی و به دور از چشم همگان با میترا استاد رابطه برقرار کرد و وقتی که تصاویر آن منتشر شد دیگر نتوانست به زندگی عادی برگردد و آنقدر تنها شد یا تنهایش کردند که برای رهایی از این وضعیت میترا استاد را کشت و به کشتن خودش هم راضی شده بود.
نجفی گفته است که تحت فشار بوده و حتی چندین بار به میترا استاد پیشنهاد طلاق داده است ولی او قبول نکرده است، سؤال اینجاست که آیا از آشکار شدن رابطه نجفی با استاد و استعفای او از شهرداری تا روز قتل، در اطرافش کسی نبوده که به او مشاوره دهد یا به آنها کمک کند تا از این رابطه غلط بیرون بیایند و اجازه ندهد هر دو به نابودی کشیده شوند؟ این نقد به هم فکریها و همحزبیهای نجفی وارد است که چرا کسی او را از این چاه ویل ویرانی بیرون نکشید، اما وقتی به جامعه نگاه میکنیم که هر چیزی بر اساس سود و زیان آن ارزش گذاری میشود حتما تنها گذاشتن نجفی هم به همین دلیل بوده است، نجفی شهردار مستعفی با رسوایی که به بار آورده دیگر امتیازی برای کسی نداشت و نمیتوانست نردبان صعود کسی باشد و حتی نزدیک شدن به او که سوخته بود ممکن بود تبعات منفی برای هم حزبی هایش داشته باشد.
نجفی و میترا استاد اشتباه کردهاند اما اشتباه آنها بهاندازهای نبود که هر دو قربانی شوند و قاتل و مقتول شوند، آنها در واقع قربانی سیاست کسانی شدهاند که این دو را به هم نزدیک کرده اند، زندگی شخصی آنها را رسانهای کردند و در آخر آنها را تنها گذاشتند تا همدیگر را به نیستی بکشانند.
میترا استاد با همه آرزوهایش در قبرستان خوابیده و سیاستمدار کهنه گیج مبهوت به دوربین رسانهها زل زده است، جامعه اما آرام نشسته و تمام فراز و فرودهای این مرد را میبیند که قرار است به کجا ختم شود، واقعیت ماجرا چه بود، میترا استاد از کجا آمد، چگونه نجفی با او رابطه برقرار کرد، چرا در نهایت او را کشت و چرا صدا و سیما چنین ذوق زده این ماجرا را به تصویر کشیده است؟ بایدترسید که این قتل در نهایت چه اثراتی در جامعه خشونت زده خواهد داشت و در پایان مردم از آن چه نتیجهای خواهند گرفت، وقتی نجفی با این سوابق زیر بار فشار روانی یک رابطه ناموفق چنین از خود بی خود میشود و دست به اسلحه میبرد، سرنوشت دیگرانی که زندگی همه گونه آنها را تحت فشار قرار داده است چه خواهد شد؟