ممکن است در نگاه نخست این تصور به وجود آید که به دلیل حذف جریان رقیب، اصولگرایان که خود را این بار «انقلابی» مینامند به سادگی پیروز انتخابات خواهند شد اما با گذر از لایه اولیه آنچه در حال رخ دادن است میتوان به این نتیجه رسید که ازقضا پیروزی در چنین انتخاباتی بر خلاف این تصور به همین سادگی هم نیست. واقعیت آن است که جریان اصولگرا در این انتخابات مشخصاً به دو طیف تقسیمبندی میشوند که یک سوی آن نیروهای سیاسی نزدیک به محمدباقر قالیباف، شهردار پیشین تهران هستند و در طرف دیگر جبهه پایداری و نیروهای سیاسی نزدیک به آیتاله مصباح.
برخی تلاشها برای نزدیک کردن این دو طیف که در هفتههای اخیر به اوج خود رسیده بود بی نتیجه مانده است و اعلام حداقل دو لیست متفاوت از سوی اصولگرایان تقریباً قطعی شده است. نتیجه این شکاف که قاعدتاً با رویکردی سلبی علیه یکدیگر هم در روزهای تبلیغات انتخابات ادامه خواهد داشت میتواند شرایط را به سمت و سویی هدایت کند که آن بخشی از جامعه که هنوز حضور پای صندوق رای را برمیگزیند به گزینههای اصطلاحاً مستقل و ناشناخته رای دهند تا به این شکل پاسخ منفی خود به رقابتهای این چنینی جناحهای سیاسی را اعلام کنند. مستقلهایی که ممکن است پس از انتخاب شدن به هر رنگی در بیایند، از رنگ روحانی تا رنگ بهاری!
اما شاید مهمتر از این وجه از موضوع، ناکامی واقعی نامزدهای انتخابات مربوط به درصد مشارکت خواهد بود. بنا بر آنچه نظرسنجیها نشان میدهد میزان مشارکت مردم در انتخابات دوم اسفندماه عددی نزدیک به انتخابات مجلس هفتم و شاید کمتر از آن خواهد بود.
نتیجه چنین مشارکتی برگزیده شدن کاندیداها با آرایی خواهد شد که به نسبت جمعیت هر حوزه انتخابیه عددی قابل توجه نیست و در نتیجه این میزان از رای به این معناست که حتی جریان پیروز انتخابات هم نمیتواند مدعی باشد که صدای ملت و نماینده مردم در ساختار تصمیمگیری کشور است.