در این مدت که وضعیت اقتصاد ایران شبیه به دریاهای همیشه طوفانی شده است که به هیچ کشتی و قایقی رحم نمیکند، بارها نوشتم که مواظب جامعه خودمان باشیم. نوشتم که خطر جنگل شدن جامعه ایران را جدی بگیریم نوشتم و امروز میخواهم بابت این نوشتههایم عذرخواهی کنم.در این جامعه نمیشود خوب و با انصاف زیست. خودم را جای تولید کننده بیچاره گذاشتم. یک تولیدی کوچک مثلا لباس، در این وضعیت بحرانی چگونه میتوانستم آن را اداره کنم و حقوق کارگرها را بدهم؟ نمیتوانستم و مجبور بودم تولیدی را تعطیل کنم و وارد چرخه دلالی یا نه اصلا وارد بورس شوم. میتوانم امروز سکه بخرم، فردا گرانتر بفروشم. دلار بخرم و سود کنم. چه کاری است که تولید کنم؟ خودم را جای فروشندگان گذاشتم. دیدم حق دارند. جنسی که امروز خریدهاند و باید فردا بفروشند با جنسی که قرار است پس فردا بخرند زمین تا آسمان تفاوت قیمت دارد. جنس امروزخریده را به قیمت پس فردا میفروشد تا چراغ مغازهاش روشن باشد. اگر اینگونه نکند، دو روز بعد باید ضرر کند، مغازهاش را تعطیل کند و جواب تلفن صاحب مغازه را ندهد که چرا اجاره باقی مانده را نمیدهد.خودم را جای تاکسیهای اینترنتی گذاشتم، دیدم حق دارند کرایههای دو برابری برای مسیرهای عادی بگیرند. میدانید لاستیک چقدر گران شده است؟ میدانید استهلاک یک ماشین چقدر است؟ حالا اصلا کاری به بنزین نداریم.تا همین چندی پیش آنهایی که در صف خرید دلار، گوشی، سکه، پوشک و ... میایستادند را شماتت میکردم که این چه کاری است؟ نخرید بگذارید ارزان شود و هزار نصیحت دیگر. حالا مینویسم برای اینکه سفرهتان کوچک نشود هرجا صف بود، زنبیلی بگذارید و نوبت بگیرید.چندی پیش فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که مردم در تهران در حال دویدن برای خرید دلار بودند. برخیها حتی زمین خوردند. اگرهمین یک سال پیش بود، سری تکان میدادم و میگفتم داریم به کجا میرویم؟ حالا به همه آنها حق میدهم. آنها نگران وضعیت زندگی خود هستند. نگران سفرهای که هر روز کوچکتر میشود.آنهایی که هرجا ثبت نام خودرو است، نامی از آنها دیده میشود، کار خوبی میکنند. پولشان را کجا سرمایه گذاری کنند بهتر از بازار خودرو. امروز ماشین را میخرند ۵۰ میلیون و فردا میفروشند ۹۰ میلیون! پس تنها به فکر خود و سفرهتان باشید که هر روز در حال کوچک شدن است.