همیشه نظام جمهوری اسلامیاز این ندیدن و نشنیدن ضربه خورده است. همین که در همه زمانهای وقتی حرف و نقدی شنید، ناقد را به خارج وصل کرد و هزار برچسب بزرگ و کوچک به او زد. تقریبا حال منتقدان به مثابه درهای قدیم تهران است که با برچسبهای تبلیغاتی که معمولا هم تخلیه چاه بود، رنگ میشدند. آنها هم هزار برچسب میخورند تا نظام اشتباه خود را قبول نکنند.
مردمیکه امروز به شرایط کشور اعتراض دارند و بخشی از آنها این اعتراض را به کف خیابان آوردهاند، همیشه دوست داشتهاند حرف بزنند. بارها وقت دادند که حاکمیت صدای آنها را بشنود اما هربار نه تنها صدا شنیده نشد، خدا یک رجوی چه مسعود و چه مریم را به عنوان مخالف جمهوری اسلامیآفرید، تا هر کس در این کشور حرفی زد، سریع از سوی حامیان حکومت به فرقه منحوس و مانده در تاریخ وصل شد. در این میان، آن قدر دایره مقدسات در کشور گسترده شد، که حتی حرف زدن در مورد رابطه با چین و روسیه هم با عتاب و خطاب روبرو شد...چرا راه دور میرویم، اعتراض در دانشگاه به غذا به هزار داستان چسبیده میشد و اعتراض کنندگان راهی کمیته انضباطی میشدند که چرا به غذا اعتراض کردید و معلوم است، اهداف دیگری دارید! حالا ثابت کن که آقا، ما به مزه قرمه سبزی که بوی جوراب یک هفته نشسته میداد معترض بودیم و تمام.
به هر حال، وقتی راه حرف زدن را ببندیم باید در خیابان منتظر مشتهای گره کرده باشیم. این یک اصل همیشگی است. مردم در تمام این سالها تلاش کردند حرف بزنند. حتی گاهی گفتند اشکال ندارد، حرف نمیزنیم اجازه بدهید با سکوت اعتراضمان را نشان بدهیم که آن هم نشد. در ماجرای کشته شدن مهسا امینی در مقر گشت ارشاد در خیابان وزرای تهران هم همین است. مردم چند روزی منتظر توضیح دادن و حرف زدن در این مورد بودند. منتظر بودند یکی بیاید و بگوید ما اشتباه کردیم. ما را ببخشید. با کسانی که در قتل مهسا نقش داشتند برخورد میکنیم. این توضیحات داده نشد و نماینده مجلسی هم گفت: «دشمنان با حاشیه سازی و ایجاد اغتشاش به دنبال تاثیرگذاری بر دستاوردهای سفر رییس جمهور به نیویورک هستند.» خطبههای نماز جمعه این هفته کشور را بخوانید تا متوجه آنچه گفتم شوید. با همه اینها اعتراضات امروز ایران، بسیار جدی است و شبیه هیچکدام از اعتراضهای دهههای گذشته نیست.