در اعتراضات اخیر شاهد فحاشی زیادی هستیم. از شعارها گرفته تا توییتها و محتواهایی که تولید میشود. این میزان از فحاشی در اتفاقات مشابه در دنیا هم سابقه داشته؟
اول بگویم فحش چیزی نیست که دیروز اختراع شده باشد. احتمالا اولین چیزهایی که انسانها به زبان آوردهاند فریادهای خشمآلود شبیه همین فحش خودمان بوده است. به لحاظ شناختی هم بخشی از گنجینه واژگان ما که دیرتر از همه فراموش میشود فحش است. این خصوصیت انسان است. اما اینکه این حجم از فحش در جریانی استفاده شود، من نمونهای سراغ ندارم. اینکه من نمونهای سراغ ندارم نمیگوید اصلا چنین اتفاقی نیفتاده، چنین هم نیست که بگوییم بوده و علیانی نشنیده. در هیچکدام از حرکتهای اجتماعی مشهور معاصر این حجم از دشنام را نمیبینیم.
اساسا فحش دادن چه جایی در فرهنگ ما دارد؟ آیا ریشهدار است یا به مرور زمان وارد شده؟
به چه میگوییم فرهنگ؟ ممکن است کسی درباره یک فرهنگ پنج هزار ساله که بوده و باید آن را پاس بداریم صحبت کند. من از آن فرهنگ خبر ندارم، صحبتی هم نمیکنم. اما وقتی فرهنگ یک امر اجتماعی باشد، امری که کف جامعه جریان دارد و قابل پژوهش است، وضع فرق میکند. این دشنامها نیز در این فرهنگ گفته و شنیده شده است؛ چه قبل از سرریز این روزها، چه در طی آن. خلاصه بگویم که فرهنگ ایرانی فرهنگ فحشنشناسی نیست.
یعنی در چند قرن اخیر هم این قضیه در زبان و ادبیات فارسی بوده؟
خیلی بیشتر از آنچه میتوانید تصور کنید؛ مثلا در زمان صفویه این عبارات بسیار رایج بوده است. در متون هم حضور واژگان به زعم امروزیها خلاف ادب را میبینیم. زمان قاجار هم همینطور. تقریبا از زمان رضاشاه کمکم اخلاق و آداب دانی وارد ایران شده و خیلی زود مفهوم ادب را تسخیر میکند. یعنی تصوری که ما تا قبل از دوره رضاشاه از ادب داریم شباهت زیادی با امروزندارد.
فحشهای رکیک اعتراضات از کجا میآید؟ ابزاری که به کمک این تلاش آمده چیست و چرا اینقدر به شدت گرفتن آن کمک میکند؟
این تلاش با کمک رسانههای نوین ممکن شده. تلاشی که به طور خاص با کمک ریزرسانهها، میکرومدیا یا همان شبکههای اجتماعی صورت گرفته. این قبحزدایی شدید از فحش دادن در جمعهای تکجنسیتی این طور ممکن شده است. برای مثال ببینید که وقتی کسی پست میگذارد نمیگوید فقط خانمها ببینند یا فقط آقایان ببینند. بگوید هم کسی گوش نمیکند. این اتفاق در جهان افتاده. ولی متعمدانه در مقدمات چند ساله این دوره از اعتراضات این قبحزدایی در فضای ایرانیان و فارسیزبانان بسیار تشدید شد. تشدید شدنش هم مقاصد گسیلگرانه دارد. ما یک اصطلاحی به نام گسیلگری داریم که میگوید اگر میخواهید کف خیابان برنده شوید، باید بتوانید مردم را با همه توانشان به کف خیابان بکشید، طوری که انگار آمدهاند جان بدهند و جان بستانند. در یک فضای معمول وقتی شما بخواهید کاری کنید، اول میسنجید که آیا این کار را آدمحسابیها و گروههای مرجع اجتماعی قبول دارند؟ فرضا آن همسایهمان که دانشگاهی است این کار را قبول دارد؟ نکند این کار بد باشد؟ مثلا پیتزا را با چنگال بخورم بد نیست؟ قورمه سبزی را با چنگال بخورم چطور؟ و مدام در حال چک کردن رفتارهایمان با گروههای مرجع هستیم که بخش عمدهای از این گروههای مرجع دانشگاهیان هستند. اینها نمایندگان عقل و روشمندیاند. این شیوه رجوع، گسیلگری را غیرممکن میکند؛ اینکه ریزرسانهها از فحش دادن قبحزدایی کردهاند؛ به این معنی نیست که پیش از این کسی فحش نمیداد و اینها قبح فحش دادن را ریختند. قبحزدایی یک ماجرای صفر و یکی نیست. آنها میزان فحش دادن و فحش شنیدن همه مردم از جمله گروههای مرجع را به عنوان افراد یک جامعه افزایش دادهاند. مثلا اگر آدمها میانگین ۳درصد از حرفهای روزمرهشان فحش بوده، این عدد را به ۳۰درصد رساندهاند. آدمیکه فحش میدهد، در پی التیام است نه حل مساله.
فحش دادن چقدر میتواند شکاف بین مردم را بیشتر کند؟ آیا میشود جلوی آن را گرفت؟
دو مسئله را جدا از هم بررسی کنیم. یکی اینکه همانطور که گفتم ما نظریه جدیای که بتواند نظریه دیگر را از میدان به در کند نداریم. نمیتوان دقیق گفت که فحش باعث افزایش خشم میشود یا جلوی خشونت فیزیکی را میگیرد. این دو نگاه هست و برای هرکدام هم شواهد بسیار پیدا میشود. مسئله دوم این که اصلا کسی میتواند زبان آدمها را مدیریت کند؟ میتوانیم بالای سر آدمها بایستیم و بگوییم فحش بده یا نده؟ البته برنامهریزی فرهنگی و برنامهریزی اجتماعی امری شدنی و علمیاست. اما این یک روند طولانی است. دههها زمان نیاز دارد. باید تمامیابزارها از آموزش گرفته تا رسانه را به کار گرفت و تلاش کرد جامعه را به سمت هدف از پیش تعیینشده هدایت کرد. این، نیاز به هوشمندی، دانش، سنجش و دقت دارد که تقریبا میتوان گفت تا کنون ما در ایران نمونههای موفقش را ندیدهایم.