محمدجواد غلامرضا کاشی درباره اعتراضات گسترده اخیر به هممیهن گفت: این اعتراضی است علیه مناسباتی که مردم در آن احساس مشارکت نمیکنند. تحقیر شدن و نادیده گرفتهشدگی آنها را برانگیخته است.کسانی که از زوال سیاست سخن میگفتند و میگفتند که مردم در سکوت و انفعال بهسر میبرند، باید چیز دیگری را نیز میدیدند و به آن اضافه میکردند: همزمان این مردم تحقیر میشوند و در فشار ناشی از تحقیرشدگی، نادیدهانگاری، حس انسانبودگی خود را از دست میدهند؛ اما واقعا مردم انسان هستند و این فشار نادیده گرفتهشدگی مدتی دوام میآورد. مردم غلیان خواهند کرد. این شورش نادیدهشدگان است، کسانی که انسانهای آزاد هستند، اما گویابه بردگی کشیده شدهاند. شورش علیه وضعیت موجوداست و خواستار حیات سیاسی است. کاشی با بیان اینکه اگرچه معتقدم این حرکت یک حرکت انقلابی است، زیرا خواست یک تاسیس تازه است، اما انقلاب نیست، اظهار کرد: مسیری طولانی در پیش دارد. ممکن است رویدادهای فراوانی رخ دهند. جمهوری اسلامی، رژیم قدرتمندی است، ولی دولتی متکی بر حمایت اقلیت است، اما آن اقلیت، قدرت بسیاری دارد. اکثر مردم ایران دیندارند، اما این گروه اقلیت، دینداران افراطیاند. دینداران افراطی، شماری از میان دینداران هستند که جهان را تنها به رنگ خود میخواهند. آنها به شکلی منسجم، بودونبود خود را در تداوم جمهوری اسلامی میبینند و از این سیستم دفاع میکنند. در ضمن بسیاری از مردم با این حرکت همدل هستند و از پنجرههای خانه و اینستاگرام با تحسین به این بچهها نگاه میکنند، اما خودشان در حرکت حضور پیدا نمیکنند. چون اطمینان ندارند این حرکت آنها را به سرمنزلی برساند، به قدرت جمعیشان نیز اعتمادی ندارند که در آخر قرار است چه اتفاقی بیفتد. گویی چشماندازی وجود ندارد. من به این دلایل میگویم خواست تاسیس امر نو شکل گرفته است و امیدبخش نیز هست، اما برای تبدیل شدن به یک اراده جمعی، کار زیادی دارد و به همین دلیل اکثر مردم در خانهها نشستهاند.
وی با بیان اینکه آن حرکت کف خیابان سر زنده، جوان است و میتواند اندکاندک نیروگیری کند، اما در کوتاهمدت این حاصل نمیشود، ادامه داد: در چنین شرایطی اگر بخواهیم سه، چهار سال آینده را پیشبینی کنیم به سوی دولتی ضعیف و ضعیفتر میرویم. من از جنگ داخلی و آشوبهای گسترده چندان نمیترسم، اما گمان میکنم فرض محتملتر این است که همه کمی خسته شوند، حرکت به لایههای زیرین برود و به شکلی دیگر ادامه حیات داشته باشد. اما از خود دولتی ناکارآمد، نابالنده و فرسوده باقی میگذارد که روزبهروز سنگهای نمای آن میریزد. بهترین صورتی که آن را آرزو میکنم این است که جمهوری اسلامی با نقد رادیکال خود، از خودشیفتگی و نگاه از بالای فعلیاش پایین بیاید تا صداقت و اعتماد لازم را کسب بکند تا در این میدان امکان سنتزی میان خود و این امر نو را پیدا کند. من معتقدم، راههایی، چون گشودن درهای بسته شورای نگهبان و اجازه ورود چند کاندیدای دیگر و... مسئله را حل نمیکند و مردم را همراه نمیسازد. شاید مقداری نیز موفق شوند، اما جوابگوی این بحران نیستند. این ناتوانی، بحران و بیاعتمادی مردم. گویادر دل مردم فروریختهاند. آرزوی وضعیتی دیگر را دارند. در چنین شرایطی راههای دیگر را باید در پیش گرفت. نظام، پایگاه اجتماعی اقلی، اما مهمی دارد؛ بنابراین اگر در فرآیندی این امکان به وجود آید که قاعده همزیستی مشترک با مشارکت آن گروههای معترض فراهم شود ما سر به سلامت میبریم، اما اگر به فرض هم انقلاب بشود، هزینه آن این است که آن گروههایی که خود را در جمهوری اسلامی متجسد میبینند، تبدیل به گروههای حاشیهنشین مهجور و بهرسمیت شناخته نشدهای میشوند که برای استقرار هر نظم مستقر بعدی بهمثابه بمب عمل میکنند. باید ائتلافی روی دهد، ائتلافی که تا جای ممکن فراگیر باشد. این جنبش از نظر رسانهای از همین الان دارد خط و نشان میکشد برای گروههایی که شاید سی- چهل سال آنها را تحقیر کرده است. من این را خطر بزرگی میدانم. ممکن است گاهی تحقیر دیگری قابل درک باشد، اما از حیث سیاسی خطرناک است و قابلیتهای یک نیروی سیاسی را تخریب میکند. کاشی با بیان اینکه بالندگی جنبش به تداوم تحرک خیابانی آن نیست، بلکه به این معناست که جنبش، بالندگی خود را در اشکالی دیگر تداوم ببخشد، گفت: این جنبش هم در بدو ظهور آنقدر خودشیفته بود که گمان میکرد دیگر تمام است. همه بروند که ما آمدیم. ولی این تغییر پیدا میکند و پختهتر میشود. بالندگی این حرکت آن است که اگر از کف خیابان جمع شود، به هزاران شکل در رگهای این جامعه ادامه پیدا کند و آنگاه جا برای گفتوگو، تعامل و ائتلافهای اجتماعی تازه مهیا میشود.
وی با اشاره به اینکه جامعه عوض شده است و حتی اکثر متدینان نیز سرنوشت خود را با حکومت گره نزدهاند،افزود: اما در این میدان تقابل، پشت سیستم سنگر گرفتهاند. حکومت این را بپذیرد یا نپذیرد، به خودش مربوط است، اما بالاخره اینکه حکومت در قرن ۲۱ خودش را مجری شریعت قلمداد کند و گمان کند مردمان مقلدانی هستند که باید تابع احکام او باشند و اسم این را رابطه سیاسی بگذارد، عمرش تمام شده است.خود حکومت نیز این را میداند و میداند که همه نیروهای خودش را نیز نمیتواند اینگونه بسیج کند؛ چه برسد به مردم؛ بنابراین این فرماسیون را باید عوض کند. یا باید اتفاقاتی در درون خود حکومت رخ بدهد یا بالاخره هیچ نظامی در این جهان نیامده که تا ابد بدون تغییر بماند. این مدیریت هر روز تضعیف میشود. چرا در سازمان دولت این حجم از فساد وجود دارد؟ بخشی از این به افراد فاسد بازمیگردد، اما بیشتر آن دلیل دیگری دارد. وقتی فرماسیونها نمیتوانند با حقیقت خودشان زندگی کنند، لاجرم ریاکار میشوند و قواعد عملشان از کار میافتد. درنتیجه فاسد میشوند. الان نظام نظیر گذشته شده است. نوبهنو میخواهند با فساد مبارزه کنند، اما نظام مضاعف فساد میآفرینند.
او با بیان اینکه اصلاحطلبان در این فرآیند نقش محلل دارند، گفت: باید به فرآیند ظهور نمایندگان نسل جدید کمک کنند. اعلام کنند ما چنین نقشی داریم و حتی اگر همه درها را هم باز کنند، دیگر تمایلی به حضور نداریم. میخواهیم کمک کنیم مردم نمایندگان راستینشان را معرفی کنند. این کمک بزرگی است برای ورود به پروسه سیاسیشدن. نظام باید با مردم معامله کند.
کاشی در پاسخ به این پرسش که گفتمان اصلاحات توان خودانتقادی و حرکت به سمت مطلوبی که شما در ذهن دارید، دارد؟ میگوید: به نظر من دارد. این مزیت آنهاست که اهل مشورت و گفتوگو هستند و تا جایی که من متوجه میشوم، تحولات مهمی نیز در این روزها در ذهن آنها ایجاد شده است. متوجه هستند که افکار عمومی دیگر نمیپذیرد که آنها بخواهند دنبال تاییدصلاحیت خود باشند و از مردم بخواهند به لیست آنها رأی بدهند. قضاوت مردم درباره چنین رویکردی، منفی خواهد بود. مردم تا سال ۱۳۹۶ قصد داشتند تمنیاتشان را در چارچوب نظام پیش ببرند، اما ضربهای که احمدینژاد به اصولگراها زد و آنها را مطلقا بیاعتبار کرد، روحانی نیز با اصلاحطلبان کرد. در آن سال با شعارهایی آمد، اما بعد از انتخابات به آنها پشتپا زد. حسی جمعی را شاهد بودم که در میان مردم بهوجود آمده بود، مبنی بر اینکه این جناحها با هم فرقی ندارند. هیچکس قرار نیست به هیچوجه ما را نمایندگی کند. نوعی حس فریبخوردگی. زنانهشدن جامعه ایران را افراد زیادی گفتند. شاید اولیننفری که به ذهنم میرسد، مرحوم هاله لاجوردی بود که پایاننامهاش درباره همین موضوع در سینمای ایران بود. ازآنزمان، دیگرانی هم گفتهاند. من هم اشاره کردهام. اما انصافا برای من قابلتصور نبود، یک حرکت گسترده با محوریت زنان شکل بگیرد. وجه بالنده این جنبش، زنانگی آن است. آنچه به آن بقا میدهد، حتی اگر کف خیابان جمع بشود، همین زنانگی است. زنانهبودن این حرکت، تضمین میکند در قاعده هرماجتماعی گسترش یافته و گسترش خواهد یافت و این جامعه را در شالودههای بنیادینش عوض میکند. دانشجویی به من گفت، نمیخواهم بدانم دموکراسی چیست، لاک چه گفت و.... من از دموکراسی این را میفهمم؛ روسری را اجباری نمیخواهم. این یعنی زبان اشارهای یا نشانهای. اگر همه آن حرفهای قلمبه سلمبه تو یعنی این، بسیار خب قبول دارم. اگر نه، وقت مرا نگیر. این زبان ۱۰۰سال است در ایران نبوده؛ بنابراین تا حقش را نگیرد، رها نمیکند. هرچه میخواهید، بگویید. دیگر این جامعه را نمیشود گفتاردرمانی کرد.