افزایش نجومیقیمت کتاب، موضوعی است که بدون تردید و به اجبار، از چگالی طرفداران کتاب میکاهد و برای ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی در جامعه ما، به شدت آسیبزاست. برخی سعی میکنند برای ریشه یابی موضوع، شائبه گران فروشی یا سوداگری ناشران را مطرح کنند،اما کیست که نداند ناشر هم از این وضعیت در رنج و عذاب است؛ همین چند روز قبل، رسانهها در گزارشی مفصل از افزایش قیمت کاغذ خبر دادند؛ قیمت هر بند کاغذ ۷۰ در ۱۰۰، با «گرماژ» ۷۰ گرم که چند هفته قبل، یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان معامله میشد، به ناگاه افزایش یافت و از مرز یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان گذشت تا مصائب تولید کتاب را افزون کند. وزارت ارشاد، البته راهکارهایی برای برون رفت از این مشکل اندیشیده است؛ افزایش تولید داخلی و تسریع در اختصاص ارز ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی برای خرید کتاب. اما مگر مشکل صنعت نشر، فقط با وفور کاغذ و تثبیت نسبی آن، حل شدنی است؟ خرداد ۱۴۰۱ بود که وزیر ارشاد در آیین اختتامیه پنجمین دوسالانه کتاب برتر استان سمنان اعلام کرد که طبق آخرین پیمایش، ۴۳.۵ درصد مردم ایران کتاب میخوانند؛ رقمیکه در سال ۱۳۸۲، ۵۰ درصد و در سال ۱۳۹۸، ۴۶.۶ درصد بود. طی این سالها، رغبت به مطالعه، هر چند با موجی ملایم، در حال کاهش بوده، قدر مسلم آن است که این کاهش، مربوط به بی علاقگی مردم به کتاب و کتاب خوانی نیست؛ کاهش قدرت خرید مردم، جای کتاب را در سبد خانوار تنگ کرده است و این مسئله، ناشران را واداشته تا شمارگان کتاب را از وضعیت چهار رقمی، به سه و حتی دو رقمیتغییر دهند!
ششم فروردین امسال بود که رسانهها در گزارشی تفصیلی به بررسی وضعیت نشر در ایران پرداختند و آماری ارائه کردند که حقیقتا نگران کننده بود. به رغم همه حمایتهای دولتی برای رونق صنعت نشر، آمار شمارگان کتاب در سال ۱۴۰۱، کاهشی ۱۸ میلیون جلدی را نسبت به سال قبل از آن در ۱۲ حوزه پرطرفدار نشان میداد؛ کاهش شمارگان، باعث افزایش قیمت میشود، این را تمام کسانی که در صنعت نشر فعال هستند، میدانند؛ افزایش قیمتی که باید آن را بر افزایش هزینههای جانبی برای خرید کتاب افزود. به همین دلیل، با وجود صعود ۲۰ هزار میلیارد تومانی ارزش کتابهای فروخته شده (از ۶۵ هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۰ به ۸۵ هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۱)، نمیتوان به رونق صنعت نشر و نیز، ارتقای جایگاه کتاب خوانی خوشبین بود. چرا كه فقط در بخش کتابهای حوزه ادبیات، عنوان انتشار یافته با کاهشی حدود سه هزار تایی، از ۲۱ هزار عنوان در سال ۱۴۰۰ به ۱۸ هزار عنوان در سال ۱۴۰۱ رسیده و این روند، روند هشدار دهندهای است. به هر روی، نیاز صنعت نشر و نیاز جامعه کتابخوان ایران که هنوز طبق آمارهای رسمی، بیش از ۴۳ درصد مردم ما را در بر میگیرد، اتخاذ سیاستهای حمایتی جدیتر است. افزون بر حمایتهای مادی دولت از ناشران، از طریق وزارت صمت و ارشاد، باید برنامههای ویژهای برای کاهش هرچه بیشتر قیمت مصرف کننده کتاب اندیشیده شود. به عنوان نمونه در سالهای قبل، طرحهای خرید کتاب، از قبیل «بهاره»، «تابستانه» و مانند آن، شوک خوبی به بازار کتاب وارد میکرد و باعث رونق داد و ستد در این بازار فرهنگی میشد، اما اکنون، چنین حمایتهایی چندان به چشم نمیآید و به ظاهر روی بازار کتاب تاثیرگذار نیست.
شاید بد نباشد که نگاهی دوباره به راهاندازی و توسعه چنین طرحهایی داشته باشیم و با اهتمام به اهمیت و جایگاه کتاب در فرهنگ عمومیو لزوم توجه به آن، ذیل عنوان یک راهبرد کارآمد، به دنبال طرحهایی مانند خرید تضمینی کتاب از ناشران و عرضه آنها به جامعه هدف برویم. یادمان باشد که تلاش صنعت نشر برای ادامه حیات و عبور از این بحران، تاثیرات سوئی بر فضای کتاب خوانی کشور میگذارد؛ نمونهاش کاهش صفحات کتاب برای اقتصادی کردن آن و پایین آوردن کیفیت چاپ و کاغذ است که البته، در کم کردن رغبت خریداران کتاب، بیتاثیر نیست. از سوی دیگر، ناشران برای ادامه مسیر و خدمت به فضای کتاب و کتاب خوانی، نیازمند حمایتهای دیگری نیز هستند؛ مبارزه با قاچاق کتاب، تسهیل امور نشر و تقویت و افزایش نمایشگاهها در سراسر کشور، میتواند راهکاری در این راستا باشد. سخن آخر این که، مسئولان عزیز، دردشناسان حوزه فرهنگ، حال و روز کتاب و کتاب خوانی در کشور ما چندان روبهراه نیست؛ لطفاً به داد کتاب و کتاب خوانی برسید.