حالا در چنین وضعیتی پرسشی که همواره مطرح میشود آن است که چرا هنوز برخی از کشورها همچون ایران، ونزوئلا و... نتوانستهاند بر بحرانهای اقتصادی خود غلبه کرده و سالهایی طولانی است که شاخصهای اقتصادی در این کشورها نمایانگر بحرانی دائمی در بخشهای اقتصادی آنها است. بهعنوان نمونه میتوان به قریب نیم قرن تورم دو رقمی در اقتصادی ایران توجه نشان داد که رکوردی بینظیر در اقتصاد جهان است و یا میزان تورم عجیب و غریب ونزوئلا در چند سال گذشته را به یاد آورد که در تاریخ بی سابقه است. و یا در موضوع رکود با نگاهی به آمارهای منتشرشده از سوی مراکز بینالمللی همچون بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول میتوان به این نتیجه رسید که دیگر کمتر کشوری در جهان پیدا میشود که سالهایی طولانی را با نرخ رشد منفی و در بهترین حالت نزدیک به صفر تجربه کرده باشد اما نرخ رشد اقتصادی ایران که نمادی از وضعیت صنعت و تولید در کشور است بارها و بارها اعدادی منفی را به خود دیده است.
علت این استثناها در اقتصاد جهان چیست و چرا اقتصاد کشورهایی همچون ایران به حالت «نرمال» نمیرسند و همواره درگیر وضعیت بحرانی هستند؟
برای پاسخ به این پرسش میباید نگاهی مقایسهای داشته باشیم. با مقایسه شرایط اقتصادی کشورهایی مثل ایران با سایر کشورهای توسعهیافته و یا حتی در حال توسعه جهان به این نتیجه میرسیم که کشورهایی که توانستهاند از بحرانهای طولانیمدت اقتصادی گذر کرده و به شرایطی «طبیعی» دست یافتهاند خود را به دو ابزار مجهز کرده بودند. نخست توجه به علم و تجربه بشری در اقتصاد و دو دیگر توجه به حضور در چرخه اقتصاد بینالملل است.
واقعیت آن است که در اقتصاد ایران به این هر دو توجهی نشان داده نمیشود. نه آنچه علم اقتصاد و تجربه سایر کشورها پیش روی ما قرار داده است مورد توجه تصمیمگیران قرار میگیرد و نه عزمی برای حضور جدی در اقتصاد بینالملل وجود دارد، گاهی همچون این سالها تحریم مانع این حضور میشود و در اغلب اوقات واهمه از بینالمللی اندیشیدن و ستیز با غرب!