آنچه تیم اقتصادی دولت بر آن تاکید دارند توجه به نرخ رشد اقتصادی در یک مقطع زمانی محدود سه یا شش ماهه و مقایسه آن با نرخ رشد اقتصادی کشوری مثل آلمان در همان محدوده زمانی است در حالی که برای فهم بهتر شرایط اقتصادی کشورها میباید روند آمارهای اقتصادی را مورد توجه قرار داد و نه فقط بخش کوچکی از آن را. برای فهم بهتر این نکته مثالی ساده را با هم مرور کنیم. فرض کنیم دو دونده در حال مسابقه با یکدیگر هستند. دونده «الف» پانصد متر از دونده «ب» پیش افتاده است.
در مقطعی از زمان مسابقه سرعت گامهای دونده «ب» به هر دلیلی اندکی از دونده «الف» بیشتر میشود و در نتیجه فاصله میان این دو از پانصد متر به چهارصد و پنجاه متر میرسد و پس از این مقطع زمانی دوباره دونده «الف» به سرعت خود میافزاید. در این شرایط دونده «ب» میتواند مدعی شود که در آن مقطع زمانی توانسته است عملکرد بهتری از دونده «الف» داشته است، آنچه میگوید در ظاهر نادرست هم نیست اما واقعیت این است که با وجود افزایش سرعت نسبی او در آن مقطع زمانی باز هم این دونده «الف» است که صدها متر از دونده «ب» جلوتر است و به پیش میرود.
ادعای دولت مبنی بر آنکه نرخ رشد اقتصادی ایران از آلمان در وضعیت مناسبتری قرار دارد نیز چنین حکایتی است، البته آنچه گفته آمد بر این فرض استوار است که آنچه مقامات دولتی از شاخصهای اقتصادی بیان میکنند کاملا منطبق بر واقعیتها باشد!
از زاویهای دیگر نیز میتوان موضوع را مورد بحث و بررسی قرار داد، واقعیت آن است که اقتصاد ایران از معدود اقتصادهای جهان است که علاوه بر تورم دو رقمی چندین دهه است که میانگین نرخ رشد اقتصادی آن بین منفی تا مثبت یک در نوسان است. ممکن است در مقاطعی مثل دوران پسابرجام نرخ رشد اقتصادی دو رقمی را هم تجربه کرده باشیم اما میانگین این شاخص اقتصادی در چهار دهه اخیر عددی ناچیز و نزدیک به صفر را نشان میدهد. میتوانیم به این موضوع که در یک مقطع کوتاه زمانی نرخ رشد اقتصادی کشور از کشوری مثل آلمان کمتر منفی بوده است افتخار کنیم و یا بپذیریم که مسیر اقتصادی و سیاسی انتخاب شده در همه این سالها نتیجهای جز وضعیت رکودی و تورمی نداشته که ایران را در ردههای بالای فهرست شاخص فلاکت قرار داده است!