حمیدالله محمد شاه، خبرنگار الجزیره در کابل این تصویر را در حساب کاربری خود در توییتر منتشر کرد.او که اولین خبرنگاری است که وارد کاخ ریاستجمهوری افغانستان شده بود، توییت کرد، آخرین تصویر اشرف غنی، رئیسجمهوری سابق افغانستان قبل از ترک کاخ ریاستجمهوری در روزی که طالبان وارد کابل شدند. این تصویر متعلق به مسئول اماراتی است که در حال صحبت با اشرف غنی قبل از ترک کابل به مقصد ابوظبی است.در این تصویر سیف خرباش، مسئول پرونده افغانستان در شورای امنیت ملی امارات دیده میشود.به گفته برخی منابع، اشرف غنی بعد از ترک کابل با هلیکوپتری پر از پول به ابوظبی رفت. همزمان با انتشار این تصویر، گفتوگوی سنجر سهیل، «صاحبامتیاز روزنامه ۸ صبح افغانستان»، با یکی از ۵۳ نفری است که یکجا با محمد اشرف غنی احمدزی از کابل فرار کرد، منتشر شد. در این یادداشت، همه اتفاقاتی را که این شخص از ساعت ۸صبح روز یک شنبه، بیستوچهارم اسد «مرداد» تا دوشنبه شب، بیستوپنجم مرداد شاهد بود، روایت شده است. صبح روز ۲۴ مرداد طبق روال همیشگی، حوالی ساعت هشت صبح از خانه بیرون شدم تا به سر کارم در ارگ ریاستجمهوری بروم. آن روز برخلاف روزهای دیگر، کابل خلوتتر به نظر میرسید. گشتوگذار مردم کم و شمار نیروهای پولیس نیز در پستهای بازرسی سطح شهر اندک بود. این در حالی بود که به دلیل تدابیر و آمادگیهای درجه یک امنیتی، شمار نیروهای پلیس میبایست بیشتر از قبل میبود. وقتی به دفتر کارم رسیدم، اوضاع آنجا نیز غیرعادی به نظر میرسید. هرچند شمار زیادی از کارمندان به وظایفشان حاضر شده بودند، اما بخش عمدهای از کارمندان ارگ، برخلاف روزهای گذشته، یا پیراهن تنبان به تن داشتند و یا لباس راحت و غیررسمی پوشیده بودند. هر روز طبق معمول ساعت ۹ صبح یک جلسه برگزار میشد که در آن اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی، متین بیک رئیس دفتر، فضلمحمود فضلی رئیس اداره امور و شمار دیگر از مقامات حکومت پیشین حضور داشتند. در این جلسه فیصله شد که جلسه کابینه به گونه عاجل و اضطراری برگزار شود. هدف از برگزاری جلسه کابینه این بود که راهی پیدا کنند تا بر مبنای آن، برای هراس، آشفتگی و سراسیمگی مردم پاسخی فراهم شود و آنان به آرامش و خویشتنداری دعوت شوند. کارمندان ریاست دفتر رئیسجمهور و اداره امور به گونه فوری به دعوت وزیران برای شرکت در نشست اضطراری کابینه اقدام کردند. اندکی بعد خبر رسید که حدود۵۰ درصد از اعضای کابینه یا خارج از کابل هستند (عدهای در ولایتها بودند) یا هم در خارج از کشور به سر میبرند. در همین لحظات خبر آوردند که امرالله صالح، معاون اول ریاستجمهوری نیز دو روز قبل از کابل به پنجشیر رفته و تاکنون برنگشته است. سرور دانش، معاون دوم ریاستجمهوری نیز همان لحظه در یک جلسه مردمی که از قبل برنامهریزی شده بود، در غرب کابل حضور داشت. زمانیکه همه به نتیجه رسیدند که برگزاری جلسه کابینه مقدور نیست، اشرف غنی تصمیم گرفت به مرکز سوق و اداره وزارت دفاع ملی که در نزدیکی ارگ ریاستجمهوری قرار داشت، برود. حوالی ظهر صدای شلیک گلوله از اطراف ارگ به گوش آمد و سبب سراسیمگی بیشتر شد. برخی میگفتند که صدای شلیک گلوله بخاطر متفرق کردن مردمی است که در اطراف بانکها به منظور بیرون کشیدن پولهایشان تجمع کرده بودند.[یکی از همراهان دیگر اشرف غنی به من گفت که شلیک در اطراف ارگ حوالی ساعت ۱۱ یا ۱۱:۳۰ شنیده شد. این صداها سبب دستپاچگی کارمندان ارگ شد و همان لحظه بیشتر کارمندان با شنیدن صدای شلیک گلوله دسته دسته از ارگ ریاستجمهوری بیرون شدند.
درگیری فیزیکی میان محافظان ریاستجمهوری هنگام پرواز
زمانیکه آن ماشین معمولی سفیدرنگ به هواپیمای اولی که چند دقیقه پیش حمدالله محب و رئیس قطعه محافظت رئیسجمهوری را با خود برده بود، برگشت، من دیدم که اشرف غنی نیز در جمعشان اضافه شده است. آنان با عجله سوار چرخبالی شدند که آماده پرواز بود. در همین دقایق، شمار زیادی از محافظان رئیسجمهور با عجله به سمت چرخبالها نزدیک شدند. من از پنجره چرخبالی که در آن حضور داشتم، نگاه می کردم که میان محافظین رئیسجمهور مشاجره فیزیکی آغاز شد و هر یک تلاش میکردند تا با کنار زدن دیگران، در چرخبال سوار شوند. این در حالی بود که چرخبالها با وجود آنکه ماشینهای خود را از هفت دقیقه قبل روشن کرده بودند، شروع به برخاستن کردند. من دیدم که محافظین رئیسجمهور، با مشت و لگد به جان هم افتادند و هرکدام تلاش داشتند که دیگری را از راه خود کنار بزند و در چرخبالها سوار شود. در حالی که چرخبالها ارتفاع میگرفتند، چندین محافظ رئیسجمهور با وجود تلاش و تقلای زیاد قادر نشدند که سوار شوند و همانجا در محوطه ارگ جا ماندند.در نخستین دقایق متوجه شدم که برخلاف تصورم، چرخبالهای حامل ما به سمت مقر وزارت دفاع نمیروند. من که هنوز از شوک آمدن رئیسجمهور با یک ماشین معمولی، دیدن صحنه برخورد و مشاجره محافظان رئیسجمهور و جا ماندن عدهای از آن در محوطه ارگ، بیرون نشده بودم، دیدم که چرخبال حامل ما و سه چرخبال دیگری که با ما پرواز میکنند، به سمت کوههای هندوکش میروند. این مساله مرا بیشتر آشفته کرد و نمیدانستم که چرا به سمت شمال کشور میرویم. چرخبالهای «M۱۷» که ساخت روسیه است، به طور معمول سه خدمه پرواز دارد که عبارت از خلبان، کمک خلبان و کارمند فنی «تخنیکر» است. ...دقایقی پس از ارتفاعگیری، همان تخنیکر به سمت ما آمد و گفت که وزن چرخبال زیاد است و باید مقداری از وزن خود را کم کنیم. شماری از محافظان رئیسجمهور به سمت یکدیگر نگریستند و بعد تصمیم گرفتند که واسکتهای محافظتی زرهشان را از داخل هواپیما به بیرون بیندازند تا اندکی از وزن چرخبال کم شود. واسکتهای محافظتی آنها هرکدام پنج تا شش کیلو وزن داشت. من از پنجره چرخبال لحظاتی بعدتر متوجه شدم که از دو چرخبال دیگر نیز شماری از واسکتهای زره، اسلحه و چیزهای دیگری را از داخل چرخبالها به بیرون پرتاب کردند. حدس میزنم پرتاب این وسایل هنگامی صورت گرفت که ما از دامنههای هندوکش فرود آمدیم و در فضایی از دشتهای ولایت کندز قرار داشتیم. این نکته نیز گفتنی است که به دلیل عدم هماهنگی با مسئولان امریکایی [که قلمرو فضایی افغانستان را کنترل میکردند]، اضافهبار بودن چرخبال و کمبود مواد کافی برای سوخت، چرخبالها در ارتفاع بسیار پایینی پرواز کردند. خلبانها از طریق دستگاههای ارتباطی خودشان با مسئولان تاجیکستان تماس گرفتند؛ زیرا میخواستند در قلمرو آن کشور نشست اضطراری کنند. طرف تاجیک پاسخ نداد و این همان دقایقی است که اندکی از وزن چرخبالها کم شده بود. چرخبالها در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودند. با وجود چندین تماس دیگر، ارتباط با طرف تاجیکستان برقرار نشد. در همین لحظهها تصمیم گرفته شد که به سمت میدان هوایی ترمز در ازبکستان برویم. همانطور که در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودیم، خلبانها با مقامات و مسئولان ازبكستان تماس گرفتند و از آن کشور تقاضای نشست اضطراری در میدان هوایی ترمز [که در مرز با افغانستان قرار دارد] را کردند. طرف ازبكستان نیز پاسخ نداد. با وجود تلاش مکرر، هیچ گونه ارتباطی ایجاد نشد. خلبانها در مخابره اعلان کردند که چرخبالها حامل شخص اول افغانستان است و نیاز به نشست اضطراری دارد. باز هم پاسخ نیامد. خلبان هواپیمای حامل اشرف غنی، بیتوجه به برقرار نشدن رابطه با مقامهای ازبك، با چرخبالهای دیگر تماس گرفت و گفت که بیتوجه به هرچه اتفاق میافتد، در ترمز فرود آیند، چرا که سوخت چرخبالها تمام شده است. با همین تصمیم، هر چهار چرخبال یکی پی دیگر در یکی از گوشههای میدان هوایی ترمز، در قلمرو ازبکستان فرود آمدند.با وجود این، سربازان ازبك همچنان ما را احاطه کرده بودند و اجازه دور شدن از چرخبالها را نمیدادند.شب را در همانجا کنار چرخبالها و در فضای باز گذراندیم.، نیمههای شب هوا خیلی سرد شد. سردی به حدی غیرتحمل شد که مجبور شدیم برای گرم نگهداشتنمان در همانجایی که ایستاده بودیم، دستوپاهای مان را تکان بدهیم. خنکی تحملناپذیر بود. حس میکردم آن شب زنده نخواهم ماند. شب با همه سردی، بلاتکلیفی، گرسنگی، تشنگی، بیخوابی، بیارتباطی، بیخبری و از همه بدتر بوی متعفن مدفوعمان پس از آن ۳۱ ساعت نحس، همه را به مرز جنون و بیچارگی کشانیده بود. از سوی دیگر، آفتاب نیمروزی ماه اسد که داغ و سوزنده بود، نه تنها ما را کلافه کرده؛ بلکه سربازان ازبك را نیز ناراحت کرده بود. سوزندگی آفتاب بر بوی تعفن مدفوعی که در اطراف چرخبالها انبار شده بود، افزوده بود. هرچند سربازان ازبك پس از هر چند ساعتی جابهجا میشدند، اما آنان نیز اندک خشمگین به نظر میرسیدند. معلوم بود که وضعیت فلاکتبار ما و گرمای طاقت فرسایی که به دلیل محیط باز و کانکریت خط رنوی میدان، دو چندان احساس میشد، آنان را نیز در شرایط غیرقابل انتظار و بدی قرار داده بود. حوالی شام روز دوشنبه پس از ۳۱ ساعت بلاتکلیفی، یک هواپیما کوچک سفیدرنگ که هیچگونه نشان تجاری و دولتی نداشت، در میدان هوایی ترمز فرود آمد و در گوشهای از میدان و دورتر از ما توقف کرد. دقایق بعد، اشرف غنی، حمدالله محب، فضل محمود فضلی و رولا غنی با همان ماشینی که روز قبل از میدان منتقل شده بودند، برگشتند. آنان نخست به این هواپیمای کوچک که به صورت مجموعی ۶۰ چوکی داشت، بالا شدند و پس از آن، ما یکی بعد دیگری با همان شکم گرسنه، دهن تشنه، وضعیت آشفته و موهای ژولیده سوار شدیم. تنها وسایل شخصیمان را به ما برگردانند و وسایل و تجهیزات نظامی را که از ما گرفته بودند، تحویل ندادند.وضعیت داخل هواپیما بسیار معمولی بود و از بخش ویژه برای رئیسجمهوری و دیگر مقامات خبری نبود. آنان در چوکیها نزدیک به کابین هواپیما نشستند و ما در چوکیهای عقب جابهجا شدیم. هیچکس با هم حرف نمیزد و ما نمیدانستیم کجا میرویم. دقایق بعد هواپیما حرکت کرد و بعد از ارتفاعگیری از طریق بلندگوی خبر دادند که قرار است به سمت شهر ابوظبی در امارات متحده عربی برویم. در داخل هواپیما برای نخستین بار بعد از ۲۸ ساعت، اندکی غذا و آب صرف کردیم. بعد از سهونیم ساعت پرواز، هواپیما در میدان هوایی ابوظبی فرود آمد. به مجرد بازشدن دروازه هواپیما، چند مرد عرب داخل هواپیما شدند و پس از احوالپرسی با اشرف غنی و حمدالله محب، آنان را به شمول فضلمحمود فضلی، رولا غنی و شماری از دستیاران نزدیکشان با خود بردند. برخورد عربها برخلاف ازبكها خیلی محترمانه بود. ، آنان اشرف غنی و همراهانشان را با ماشینهای لوکس و ویژه از داخل میدان بیرون کشیدند. من و حدود چهل تن دیگر سوار ماشینهایی که منتظر ما بودند، شدیم و به سمت هتل رفتیم.من از همان لحظه فرود که اشرف غنی از میدان هوایی خارج شد، دیگر او و دیگرانی که همراهش بودند را ندیدم. پس از جابهجایی در هتل، آن شب را خوابیدیم. صبح روز سهشنبه شماری از ماموران دولت امارات متحده عربی به دیدار ما آمدند و از ما پرسیدند که کجا میخواهیم برویم. آنان گفتند که هیچگونه زمینه اقامت در آن کشور برای ما وجود ندارد. شماری از همراهان به شمول خلبانها، کمک خلبانها و تخنیکران چرخبالها به جز کارت هویت نظامی خویش، هیچگونه سندی دیگری نداشتند. قرار شد آنان را به یکی از کمپهایی که به تازگی برای آنعده از شهروندان افغانستان که از سوی نیروهای امریکایی در ابوظبی ایجاد شده بود، منتقل کنند. بقیه نیز به مرور زمان به جاهای دیگری رفتند.