مرحله دوم انتخابات مجلس هم تمام شد و همانطور که قابل پیشبینی بود درصد مشارکت بسیار اندک بود و برای نمونه کمتر از هشت درصد پایتختنشینان ترجیح دادند در این انتخابات مشارکت داشته باشند. در سایر حوزههای انتخابیه هم وضعیت مشارکت نامناسب بود و همان اتفاق تاملبرانگیز ۱۱ اسفند در مرحله دوم هم تکرار شد.
درباره این که چرا چنین شد و مردم صندوق رای را به کناری نهادند سخن بسیار است؛ از اشکالات ساختاری که دیگر صدای اصولگرایان را هم در آورده است تا ناتوانی و کارنامهی ناموفق منتخبان در دورههای گذشته انتخابات و دلایل دیگری که از آن گفته شده و باز هم گفته خواهد شد.
اما آنچه در حال حاضر اهمیت بیشتری دارد نگاه عجیب برخی مسئولان دولتی به مشارکت اندک در انتخابات است. آنها با به کار بردن تعابیری عجیب و غریب مشارکت در مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی را حماسه نامیدهاند. طرح ادعاهای این چنینی نه تنها کمکی به حل مسئله نمیکند، بلکه به بغرنجتر شدن شرایط میانجامد.
یک مثال تکراری برای توصیف چنین وضعیتی مثال پزشک و بیمار لاعلاج است. یک بیمار با بیماری لاعلاج را تصور کنید که به پزشک متخصصی مراجعه کرده است. پزشک در مواجهه با چنین بیماری دو راه پیشرو دارد یا حقیقت تلخ بیماری و سخت بودن مسیر درمان را به صراحت با بیمار در میان بگذارد و کارهای درمانی را با جدیت آغاز کند یا به دلیل واهمه از واکنش احتمالی بیمار سختی بیماری و درمان را پنهان کند. در مثل مناقشه نیست و نوع مواجهه مسئولان دولتی با اتفاق تلخ مشارکت کم در انتخابات از همین جنس است و آنها در تلاش هستند تا به جای پذیرش واقعیت آن را وارونه جلوه دهند. اگر از زاویهای دیگر به موضوع بنگریم شاید بتوان به آنها حق داد که اینقدر به دنبال حماسهنمایی از این رخداد هستند. آنها به ناتوانی خود واقف هستند و به خوبی میدانند که در حل این مسئله عاجز هستند. به همین خاطر به جای اعتراف به ناتوانی در تلاش هستند تا اصل ماجرا را کتمان کنند و روایتی وارونه و دور از واقعیت را تبدیل به روایت غالب کنند.برخی احتمال دیگری را هم در این ارتباط مطرح میکنند که در صورتی که نسبتی با حقیقت داشته باشد بسیار دلهرهآور خواهد بود. بعضی تحلیلگران بر این باور هستند که برخی جریانهای فکری و سیاسی در پی آن هستند تا مشارکت سیاسی مردم را کمرنگتر از پیش کنند و در نهایت فضایی را فراهم سازند تا صندوق رای در میدان عمل از معادلات سیاسی و ساخت قدرت حذف شود. کسانی که چنین دیدگاهی را طرح میکنند بر این عقیده هستند که سالهاست ایدهی حذف جمهوریت کلید خورده است و حالا در ایستگاه پایانی شاهد آن هستیم که صندوق رای و انتخابات از معنا تهی شده است. بر مبنای این فرضیه حماسهخوانی این وضعیت برای تثبیت چنین شرایطی است و افرادی به دنبال آن هستند که همین نوع انتخابات را چه از لحاظ حذف رقیب و تشکیل میدانی بیرقابت و چه از جنبهی میزان مشارکت در دورههای بعدی انتخابات هم تکرار و این وضعیت تبدیل به یک رویه ثابت شود تا همه چه در جامعه و افکار عمومی و چه در ساختار قدرت به آن عادت کنند!