حسن روحانی در ادامه نامهنگاریهای خود درباره ماجرای رد صلاحیتش در انتخابات مجلس خبرگان رهبری این بار نامهای مفصل را خطاب به مردم نوشته است و در آن خلاصهای از دلایلی که شورای نگهبان برای رد صلاحیت او مطرح کرده را آورده و پاسخهایی به آن داده است.
دربارهی آنچه شورای نگهبان مطرح کرده و براساس آن عمل کرده و همینطور شخص روحانی و کارنامهی به جای مانده از او سخن بسیار است اما آنچه که به این بهانه میتوان به آن اشاره کرد و شاید از اصل این ماجرا مهمتر باشد تاخیر همیشگی روحانی است. او چه در دورانی که بر کرسی قدرت در پاستور تکیه زده بود و چه پس از آن در مقام سخن و عمل تاخیر داشته، تاخیری که هم به او ضرر و ضربه زد و هم به مردمی که به منتخبشان در سال ۹۲ و ۹۶ اعتماد کرده بودند. آنچه روحانی در نامهی خود مطرح کرده است، رخداد تازهای نیست و سالهاست که نحوهی تصمیمگیریها در مورد بررسی صلاحیتها به همین سبک و سیاق است و به قول رئیسجمهور پیشین ایران با این شیوه عمل در میدان اجرا انتخابات دو مرحلهای شده است. به این معنا که شورای دوازده نفره نگهبان (که در انتخابات مجلس خبرگان رهبری به شش فقیه هم تقلیل پیدا میکند) به کاندیداهایی که به اصطلاح در مدار قرار دارند مجوز حضور در رقابت را میدهند و سپس مردم امکان انتخاب از بین کاندیداهای مورد تایید شورای نگهبان را پیدا میکنند.در نتیجه ۲۰ سئوالی که حسن روحانی در نامه خود از اعضای شورای نگهبان پرسیده و بسیار بیشتر و صریحتر از آن سئوالهایی است که سالهاست چهرهها و جریانهای مختلف سیاسی از این شورا دارند و آقای روحانی با تاخیر قابل توجهی به این پرسشها رسیده است. او باید به بسیاری حق بدهد که در واکنش به گلایهها و اعتراضش بیتوجهی کنند و زیر لب به شکوه بگویند تا آسیاب به نوبتش رسید یادش آمد که باید اعتراض کند. این ایراد به علی لاریجانی هم در انتخابات ۱۴۰۰ وارد بود که تا طعم جفا را نچشیده بود سکوت مصلحتآمیز را ترجیح میداد و بعد از چشیدن آن به یکباره در نقش معترضی پیگیر و صریح راضی شد.میتوان همین الگو را در رفتار مرحوم آیت الله هاشمی، ناطق نوری و تا حدودی خاتمی و یارانش هم دید و احتمالا در آیندهای نه چندان دور همین بلا بر سر محمدباقر قالیباف و جریان نزدیک به او هم خواهد آمد و شاهد معترض شدن آنها هم خواهیم بود.در حالی که اگر این افراد زمانی که در ساختار قدرت جایگاهی داشتند و دستکم بخشی از قدرت سیاسی را در اختیار خود داشتند کمی و فقط کمی به چنین رخدادهای مشابهی واکنشی نشان میدادند امروز هم اعتراضشان باورپذیرتر بود و هم برچسب خودخواهی بر آنها و عملکردشان نمیخورد. در چنان شرایطی قاعدتا افکار عمومی نیز همراهی قابل توجهی با آنها میکرد و شاید محصول این نوع اعتراضات میتوانست به تغییرات ملموس و معنادار منجر شود.