کد خبر: ۱۳۱۱۷۹
رئیس‌جمهور به خانواده امینی: دختر شما همچون دختر خود من است

پدر مهسا امینی: به خدا دخترم هیچ مشکل جسمی نداشت

رئیس‌جمهور در تماس تلفنی با خانواده مرحومه مهسا امینی، ضمن ابراز همدردی با این خانواده و طلب صبر و اجر برای آنان در این مصیبت، گفت: من در جریان سفر ازبکستان از این واقعه مطلع شدم که بلافاصله به همکارانم دستور دادم تا بررسی موضوع را به صورت ویژه در دستور کار قرار دهند و مطمئن باشید این موضوع را از دستگاههای مسئول مطالبه خواهم کرد تا ابعاد آن روشن شود.

به گزارش ایرنا، سیدابراهیم رئیسی در این تماس تلفن، با تأکید بر اینکه همه دختران ایران را همچون فرزندان خود می‌داند، افزود: دختر شما همچون دختر خود من است و احساس من این است که این حادثه برای یکی از عزیزان خود من پیش آمده است. اینجانب را در مصیبت خود شریک، و همدرد غم و اندوهتان بدانید. در این تماس تلفنی، خانواده مرحومه امینی ضمن تشکر از دستور فوری رئیس‌جمهور برای رسیدگی به حادثه و همچنین تماس و ابراز همدردی ایشان، خواستار پیگیری مسئله تا روشن شدن ابعاد موضوع شدند.
پدر مهسا امینی: به خدا دخترم هیچ مشکل جسمی نداشت؛ همه این حرف‌ها دروغ است
مهسا(ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی که در اواخر هفته گذشته در سفر به تهران توسط مامورین گشت ارشاد بازداشت شده و سپس در میان بهت افکار عمومی جان باخته بود، صبح روز شنبه به خاک سپرده شد. این در حالی بوده که هنوز ابعاد مختلفی از چگونگی جان باختن او مورد سئوال و ابهام خانواده و همچنین افکار عمومی مردم قرار گرفته است.  امجد امینی، پدر مهسا امینی در گفت‌وگویی با سایت امتداد، ضمن اشاره به این ابهامات، اظهار داشت: در حالی که از سوی برخی از مقامات، مسائلی در خصوص ابتلای دخترم به بیماری‌های زمینه‌ای مطرح شده، شخصا باز هم این اظهارات را به شدت تکذیب می‌کنم. دختر من، هیچ بیماری و مشکل جسمی، مگر در حد یک سرماخوردی ساده در عمر خود نداشت. دخترم ۲۲ سال سن داشته و حتی ورزشکار هم بوده و این‌ها همه حرف‌های الکی می‌زنند. بخدا دخترم هیچ مشکل جسمی نداشت. در این ۲۲ سال، مگر سرماخوردگی ساده، آن هم خیلی کم، شاید باعث رفتنش به درمانگاه شده باشد. همه این حرف‌ها دروغ است. بخدا دخترم در زندگی خود هیچ مشکلی نداشت. 
 می‌خواستند دخترم را شبانه دفن کنند!
در ماجرای تدفین هم این‌ها می‌خواستند شبانه او را دفن کنند و من اجازه ندادم. می‌خواستند دخترم را همینطور شبانه دفن کنند و هیچکس هم مطلع نشود. من اجازه نداده و گفتم که به هر حال، من هم خانواده، فامیل و کس و کار دارم و به هزار بدبختی قانع‌شان کردیم که تدفین در همان ساعت صبح برگزار شود. خیلی اصرار داشتند که مهسا حتما شبانه دفن شود و می‌گفتند که من باید رضایت بدهم. من رضایت ندادم والا، اگر دست خودشان بود، همان شبانه دخترم را دفن می‌کردند. هنوز هیچ پاسخی از پزشکی قانونی دریافت نکردیم. همان موقع هم برای انتقال دخترم به پزشکی قانونی، اجازه ندادند که من حتی به داخل بروم. خودشان دخترم را به داخل بردند و من با هزار زحمت فقط موفق شدم خودم را به حیاط برسانم. درخواست صریح من این است که ابعاد مختلف این مسئله باید هرچه زودتر روشن شود. دختر من الکی از بین رفت. من بعد از ۲۲ سال تلاش و بدبختی، زندگی خودم را فدای رشد مهسا کردم. دخترم هیچگونه مشکلی نداشت و او را از بین بردند. من به همه می‌گویم که درخواست رسیدگی دارم. 
خیلی از دخترهایی که همراه مهسا در داخل بودند با من تماس گرفتند و گفتند که او را زده‌اند
من قسم می‌خورم که دختر من را از بین بردند. چون خیلی از دخترهایی که همراه مهسا در داخل بودند با من تماس گرفتند و گفتند که او را زده‌اند. من از این بابت مطمئنم. اول من از پزشکی قانونی درخواست کردم که ببیند؛ آثار کبودی روی پاهای مهسا برای چیست؟ هیچکس جواب نمی‌داد. به هرکس هم که می‌گفتیم به شکلی ما را دست به سر می‌کرد و آخرش هم کسی نیامد!
دخترم این همه از آن‌ها خواهش کرده بود که من شهرستانی‌ام من جایی را بلد نیستم
دختر من از شهرستان آمده بود و این همه از آن‌ها خواهش کرده بود که من شهرستانی‌ام، من جایی را بلد نیستم. من جایی را بلد نیستم و راه را گم می‌کنم. پسرم که همراهش بود از آن‌ها خواهش کرده بود که آقا! خواهر من جایی را بلد نیست. چرا با زور او را می‌برید؟ باز هم اصرار کرده و او را به داخل ون هل دادند. حتی یک نفر را هم همراه دخترم نفرستاده بودند که آقا! حداقل این جسد یا مریض را تحویل بگیرید و یا به خانواده‌اش اطلاع دهید! وقتی داخل پاسگاه بردند، دو ساعت طول کشید تا مهسا را به بیمارستان منتقل کنند. اگر زودتر او را به بیمارستان می‌بردند به این مرحله نمی‌رسید. وقتی او را به بیمارستان می‌بردند، حتی یک نفر را هم با همراه دخترم نفرستادند که او را تحویل دهد. پرستاران می‌گفتند که ما همه‌اش فکر می‌کردیم که چطور خانواده‌اش را در جریان بگذاریم؟ نه شماره تماسی، نه همراهی! تا اینکه پسر کوچکم بعد از نیم ساعت او را در بیمارستان پیدا کرد و تازه آن وقت بود که ما فهمیدیم. اگر پسرم نبود، دخترم گم می‌شد یا اینکه من اصلا چطور او را پیدا می‌کردم؟ این پاسگاه حتی یک نفر را همراه دخترم نفرستاده بود که آقا! حداقل این جسد یا مریض را تحویل بگیرید و یا به خانواده‌اش اطلاع دهید!  از دکترها و کادر بیمارستان که سئوال کردم؛ گفتند که اگر زودتر می‌رسید، شاید می‌توانستیم کاری کنیم. حداقل خون به مغزش می‌رسید. بخدا این کارها را برای دخترم انجام ندادند.

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد
1401/6/28 -  شماره 5211
جستجو
جستجو
بالای صفحه
کد خبر: ۱۳۱۱۷۹
رئیس‌جمهور به خانواده امینی: دختر شما همچون دختر خود من است

پدر مهسا امینی: به خدا دخترم هیچ مشکل جسمی نداشت

رئیس‌جمهور در تماس تلفنی با خانواده مرحومه مهسا امینی، ضمن ابراز همدردی با این خانواده و طلب صبر و اجر برای آنان در این مصیبت، گفت: من در جریان سفر ازبکستان از این واقعه مطلع شدم که بلافاصله به همکارانم دستور دادم تا بررسی موضوع را به صورت ویژه در دستور کار قرار دهند و مطمئن باشید این موضوع را از دستگاههای مسئول مطالبه خواهم کرد تا ابعاد آن روشن شود.

به گزارش ایرنا، سیدابراهیم رئیسی در این تماس تلفن، با تأکید بر اینکه همه دختران ایران را همچون فرزندان خود می‌داند، افزود: دختر شما همچون دختر خود من است و احساس من این است که این حادثه برای یکی از عزیزان خود من پیش آمده است. اینجانب را در مصیبت خود شریک، و همدرد غم و اندوهتان بدانید. در این تماس تلفنی، خانواده مرحومه امینی ضمن تشکر از دستور فوری رئیس‌جمهور برای رسیدگی به حادثه و همچنین تماس و ابراز همدردی ایشان، خواستار پیگیری مسئله تا روشن شدن ابعاد موضوع شدند.
پدر مهسا امینی: به خدا دخترم هیچ مشکل جسمی نداشت؛ همه این حرف‌ها دروغ است
مهسا(ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی که در اواخر هفته گذشته در سفر به تهران توسط مامورین گشت ارشاد بازداشت شده و سپس در میان بهت افکار عمومی جان باخته بود، صبح روز شنبه به خاک سپرده شد. این در حالی بوده که هنوز ابعاد مختلفی از چگونگی جان باختن او مورد سئوال و ابهام خانواده و همچنین افکار عمومی مردم قرار گرفته است.  امجد امینی، پدر مهسا امینی در گفت‌وگویی با سایت امتداد، ضمن اشاره به این ابهامات، اظهار داشت: در حالی که از سوی برخی از مقامات، مسائلی در خصوص ابتلای دخترم به بیماری‌های زمینه‌ای مطرح شده، شخصا باز هم این اظهارات را به شدت تکذیب می‌کنم. دختر من، هیچ بیماری و مشکل جسمی، مگر در حد یک سرماخوردی ساده در عمر خود نداشت. دخترم ۲۲ سال سن داشته و حتی ورزشکار هم بوده و این‌ها همه حرف‌های الکی می‌زنند. بخدا دخترم هیچ مشکل جسمی نداشت. در این ۲۲ سال، مگر سرماخوردگی ساده، آن هم خیلی کم، شاید باعث رفتنش به درمانگاه شده باشد. همه این حرف‌ها دروغ است. بخدا دخترم در زندگی خود هیچ مشکلی نداشت. 
 می‌خواستند دخترم را شبانه دفن کنند!
در ماجرای تدفین هم این‌ها می‌خواستند شبانه او را دفن کنند و من اجازه ندادم. می‌خواستند دخترم را همینطور شبانه دفن کنند و هیچکس هم مطلع نشود. من اجازه نداده و گفتم که به هر حال، من هم خانواده، فامیل و کس و کار دارم و به هزار بدبختی قانع‌شان کردیم که تدفین در همان ساعت صبح برگزار شود. خیلی اصرار داشتند که مهسا حتما شبانه دفن شود و می‌گفتند که من باید رضایت بدهم. من رضایت ندادم والا، اگر دست خودشان بود، همان شبانه دخترم را دفن می‌کردند. هنوز هیچ پاسخی از پزشکی قانونی دریافت نکردیم. همان موقع هم برای انتقال دخترم به پزشکی قانونی، اجازه ندادند که من حتی به داخل بروم. خودشان دخترم را به داخل بردند و من با هزار زحمت فقط موفق شدم خودم را به حیاط برسانم. درخواست صریح من این است که ابعاد مختلف این مسئله باید هرچه زودتر روشن شود. دختر من الکی از بین رفت. من بعد از ۲۲ سال تلاش و بدبختی، زندگی خودم را فدای رشد مهسا کردم. دخترم هیچگونه مشکلی نداشت و او را از بین بردند. من به همه می‌گویم که درخواست رسیدگی دارم. 
خیلی از دخترهایی که همراه مهسا در داخل بودند با من تماس گرفتند و گفتند که او را زده‌اند
من قسم می‌خورم که دختر من را از بین بردند. چون خیلی از دخترهایی که همراه مهسا در داخل بودند با من تماس گرفتند و گفتند که او را زده‌اند. من از این بابت مطمئنم. اول من از پزشکی قانونی درخواست کردم که ببیند؛ آثار کبودی روی پاهای مهسا برای چیست؟ هیچکس جواب نمی‌داد. به هرکس هم که می‌گفتیم به شکلی ما را دست به سر می‌کرد و آخرش هم کسی نیامد!
دخترم این همه از آن‌ها خواهش کرده بود که من شهرستانی‌ام من جایی را بلد نیستم
دختر من از شهرستان آمده بود و این همه از آن‌ها خواهش کرده بود که من شهرستانی‌ام، من جایی را بلد نیستم. من جایی را بلد نیستم و راه را گم می‌کنم. پسرم که همراهش بود از آن‌ها خواهش کرده بود که آقا! خواهر من جایی را بلد نیست. چرا با زور او را می‌برید؟ باز هم اصرار کرده و او را به داخل ون هل دادند. حتی یک نفر را هم همراه دخترم نفرستاده بودند که آقا! حداقل این جسد یا مریض را تحویل بگیرید و یا به خانواده‌اش اطلاع دهید! وقتی داخل پاسگاه بردند، دو ساعت طول کشید تا مهسا را به بیمارستان منتقل کنند. اگر زودتر او را به بیمارستان می‌بردند به این مرحله نمی‌رسید. وقتی او را به بیمارستان می‌بردند، حتی یک نفر را هم با همراه دخترم نفرستادند که او را تحویل دهد. پرستاران می‌گفتند که ما همه‌اش فکر می‌کردیم که چطور خانواده‌اش را در جریان بگذاریم؟ نه شماره تماسی، نه همراهی! تا اینکه پسر کوچکم بعد از نیم ساعت او را در بیمارستان پیدا کرد و تازه آن وقت بود که ما فهمیدیم. اگر پسرم نبود، دخترم گم می‌شد یا اینکه من اصلا چطور او را پیدا می‌کردم؟ این پاسگاه حتی یک نفر را همراه دخترم نفرستاده بود که آقا! حداقل این جسد یا مریض را تحویل بگیرید و یا به خانواده‌اش اطلاع دهید!  از دکترها و کادر بیمارستان که سئوال کردم؛ گفتند که اگر زودتر می‌رسید، شاید می‌توانستیم کاری کنیم. حداقل خون به مغزش می‌رسید. بخدا این کارها را برای دخترم انجام ندادند.

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد