هفت هشت سال پیش متنی نوشتم با عنوان «در مدح گشت ارشاد» و فردایش به سبب کاری رفتم بیت. حالا منی که همیشه خدا کت و شلوار میپوشم، آن روز تیپ اسپرت زده بودم؛ شلوار لی و پیرهن آستین کوتاه. قرارم با یکی از حضرات معاونین بود و تا ایشان مرا دید، ناظر بر سر و وضعم درآمد: «یک بار اگر به دام گشت ارشاد بیفتی، دیگر در مدح گشت ارشاد متن نمینویسی!»غرض آنکه در میان معاونین بزرگان هم آدمیپیدا میشود که تا این حد با گشت ارشاد مخالف باشد. این البته ذکاوت حضرت آقا را میرساند که افراد زیرمجموعه را از یک تیپ فکری خاص انتخاب نمیکند. لابد سر همین بود که وقتی چند دقیقه بعد از خداحافظی با حاجآقای الف، تصادفی با حاجآقای ب (از دیگر معاونین) روبهرو شدم، از همان یادداشت دفاع جانانهای کرد لیکن من در گذر روزگار تغییر کردم و الان دو سه سالی است که از اساس با گشت ارشاد مخالفم. اگر هدف از راهاندازی این گشت این بوده که بیحجابها بدحجاب و بدحجابها باحجاب شوند، قطعا به نتیجه نرسیده ولی اگر هدف این بوده که بیستچهاری هزینه روی دست نظام بگذارد و خلقا... را بسته به ظاهرشان تقسیم کند و متأثر از خباثت خصم بیرونی، مردم را به جان هم بیندازد، حتما موفق بوده. کاش درگذشت مهسا امینی حاجآقای ب را هم با حاجآقای الف همنظر کند و قوه عاقلهی نظام بپذیرد که هیچ خیری در گشت ارشاد نیست.
لطفا مرا به جوگیری متهم نکنید و کوهی از استدلال به رخم نکشید. وقتی پای جان، پای احساس، پای عاطفه در میان است، پای استدلالیان چوبین بود. این که نظام خودمان است، ظلم در حکومت پیامبر هم ظلم است و محکوم است. اگر تنها یک درصد گشت ارشاد در این واقعه دلخراش مقصر باشد، این یعنی ظلم. چرا که همین مهسا امینی اگر با حجابی بدتر در صف انتخابات بود یا اگر به راهپیمایی آمده بود، عکاسهای خبرگزاریها به نشانه مردمسالاری میگرفتنش. ظلم یعنی همین که تکلیف نظام با مقوله بدحجابی مشخص نیست. واضح است اگر متهمیدر دادگاه دچار ایست قلبی شود، کل قیصریه قوهی قضا را به آتش نمیکشند ولی بپذیریم که گشت ارشاد سودی جز ضرر ندارد.
خوب نیست تجمیع این همه بغض علیه نظام. جمهور اگر آه بکشد، این آه خودش را در انتخابات ریاستجمهوری نشان میدهد. مردم کم میآیند پای صندوق، چون پای جان دختری بیجان، از این همه استدلال خسته شدهاند.