با ظهور شبکههای اجتماعی اینترنتی در فضای ایران مشخص بود که بستری مستعد برای فعالیت زنان ایجاد شده است. گهگاه مخاطب بالای صفحات اجتماعی زنان رشک دیگران را برمیانگیخت. به هر میزان که شبکههای اجتماعی اینترنتی تکامل مییافتند حضور زنان پررنگتر میشد و زنان ارتباطات بیشتر و گستردهتری از آشنایانِ فضای حقیقی ایجاد میکردند.
هرچند این موضوعی اختصاصی نبود اما قابل انکار نبود که رشد حضورِ زنان در شبکههای اجتماعی سرعتی بالاتر دارد. فارغ از کسب و کارهای بزرگ که از قواعد رسمیفضای ایران تبعیت میکنند، مطابق آمارها و دادهها زنان استفاده بیشتری از فضای شبکههای اجتماعی اینترنتی هم در خرید و هم در فروش خدمات و محصولات خود میکنند. در حالی که برای مردان فضای شبکههای اجتماعی اکثرا به عنوان مکمل کسب و کار در فضای حقیقی مطرح است در زنان به میزان بالایی کسب و کار صرفا در حیطه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اینترنتی صورت میگیرد. به عبارتی دیگر میتوان حدس زد (البته به دادههای بیشتری نیاز دارد) که زنان در ایران از مهارتهای ارتباطی بیشتری برخوردارند، قضاوتهای آنها کمتر انتزاعی و مطلق است و نگرشی پذیراتر و روادارتر نسبت به عقاید، رویکردها و دیدگاههای دیگران دارند و میتوانند تفاوتها را بهتر در ذهن خود طبقهبندی کنند.
از سویی دیگر، حضور زنان در شبکههای اجتماعی به عنوانِ فضایی که در آن مهندسی اجتماعی دولت کمتر دخالت دارد از دو سو تاثیرگذار است؛ به عنوانِ خریدارِ کالا (مخاطبِ نوشتهها) و فروشنده کالا (تولید کننده). اگر مطالب بالا درست باشد میتوان نتیجه گرفت که بخشی از ناکارآمدی در ارتباط با یکدیگر «احتمالا» با مشارکت بیشتر زنان در فرایند سیاسی برطرف شود. زنانی که (با فهم شرایط زنان داخل) قاعدتا درک عینیتری از اضطرار تفاهم دارند و میتوانند به عنوان طرفهای مذاکره از گروههای مختلف ارتباطِ دقیقتری با یکدیگر بگیرند. این نتیجه فراتر از لزوم نمایندگی زنان برای مطالبات زنان است و معطوف به مشارکت و نمایندگی بیشتر زنان برای نمایندگی همه است...خلاصه مطلب این که از هر گرایشی (چپ، راست، محافظه کار و...) برای ایجاد تفاهم سیاسی، زنها را اگر برای مذاکره بفرستید، احتمالا نتایج تفاوت خواهد داشت و بهتر خواهد بود. چون هم ضرورتش بیشتر درک میشود و هم احتمالا فهمِ عینیتری از طرف مقابل دارند.