حکومت مدام گله و شکایت میکند که معترضین این خطا را مرتکب شدند و آن قانون را نقض کردند. بعد اتفاقاتی را که در جریان اعتراضها رخ دادهاند کنار هم میچیند بدین خاطر که چهره آنها را و در نتیجه خواستههای شان را ملکوک و بلکه نامشروع جلوه دهد.
در آن سو اعمالی را که معترضان میگویند حکومت انجام میدهد، به صور مختلف توجیه میکند. مرتکبین را پلیسنما معرفی میکند و برای کشتگان دلایلی غیر از برخورد مرگبار با آنها اعلام مینماید. دلایلی که سخنگوی دولت نیز آنها را به تمسخر میگیرد و میگوید «من نیز نه قصد خودکشی دارم و نه بیماری زمینهای!»حکومت نمیتواند معترضین را مسئول حوادثی بداند که به دست افرادی از آنها رخ میدهد. زیرا آنها دارای هویت تشکیلاتی و جمعی تعریف شده و مشخصی نیستند. آنها آدمیان منفردی هستند و بی آنکه حتی یکدیگر را بشناسند در خیابان هستند. بنابراین به آسانی هر خلافکار و یا نفوذی میتواند در جمع آنها قرار بگیرد و دست به کارهایی بزند که مورد تاییدشان نیست. کما اینکه در صحنههایی میتوان دید گروهی از آنها تلاش میکنند مانع چنین کارهایی شوند. نظام اما خود در برابر آنچه عواملش انجام میدهند و یا کسانی به نام او مرتکب میشوند مسئول است. زیرا او دارای هویت مشخص است و دستگاههای امنیتی و انتظامیاو از قضا برای همین هستند که نگذارند کسانی چنین کارهای فاجعه باری را انجام دهند و برای همین وظایف آموزش دیدهاند و کارشان همین است. پلیس اگر نتواند خودش را از شر پلیسنما برهاند به وظایفش عمل نکرده است...دست آخر اینکه حکومت باید به جای تلاش بر خوب مطلق نشان دادن خود و بد مطلق نمایاندن معترضان، واقعیتها را بپذیرد و گفتار و کردارش را متناسب با همین واقعیتها تنظیم کند.