ماجرای سحرخدایاری که در مقابل دادسرا خودسوزی کرد و درگذشت اینک به نقل محافل تبدیل شده است و صد البته بحثهای انحرافی، جای اصل بحث را گرفته است؛ انگار نه انگار که در این میان یک انسان جان باخته است!
دعوا بر سر این است که آیا برای او ۶ ماه حبس بریده بودند یا نه؟ چرا فلان نماینده مجلس در این باره فلان حرف را زد؟ آیا سحر خدایاری تعادل روانی داشت یا نه؟ در بازجوییها با او چگونه رفتار شده بود؟ حتی پای پدر پیرش را نیز به میان کشیدند تا او علیه کسانی که از این ماجرا بهره برداری سیاسی کردهاند بیانیه وار حرف بزند و... اما هیچ کدام از رسانههای رسمی و مسئولان و نمایندگانی که این روزها درباره سحر خدایاری با هم بحث و جدل میکنند و به هم میتازند، به این نمیپردازند که اساساً چرا باید او را بازجویی و محاکمه میکردند که کار به اینجا بکشد یا نکشد؟ مگر در دانشکدههای حقوق تدریس نمیکنند که جرم، فعل یاترک فعلی است که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد ؟ سحر خدایاری چه فعل یاترک فعل مجرمانهای مرتکب شده بود که باید دستگیر میشد و کارش به پلیس و دادسرا کشیده میشد و بعد درگیری و توهین به مأموران پیش میآمد و نهایتاً هم خودش را آتش میزد؟! در کدام یک از متون حقوقی نظام جمهوری اسلامی ایران آمده است که ورود زنان به استادیومها جرم است و مجازات دارد؟ اگر نیک بنگریم، سحر خدایاری باید به عنوان شاکی به دادسرا میرفت نه به عنوان متهم. اگر مأموری مانع از ورود او به استادیوم میشد، این سحر خدایاری بود که باید به قوه قضائیه شکایت میبرد که ضابطتان مستند به کدام ماده قانونی مرا منع کرده است؟ نه این که او را به عنوان متهم بگیرند! عوض شدن صورت مسأله درد بزرگ جامعه ماست و درد بزرگتر این که خیلی جدی درگیر مسأله تحریف شده میشویم و مدام این ماجرا تکرار میشود.