دو اتفاق زیر را بخوانیم و با هم مقایسه کنیم آنگاه بدور از توجیهات انصاف را فریاد بزنیم :
اتفاق اول که در زمان ما افتاده است: یک نماینده میخواهد از مسیری که عبور ممنوع هست رد شود سرباز وطن مانع میشود از نگاه این سرباز سرافراز اجرای قانون فراتر از شخصیت ها میباشد و مافوق قانون " قانون " است و این قانون شیرازه تحکیم مبانی انسجام اجتماعی به حساب میآید و عایدی آن نفی هرج و مرج و آفرینش نظم و نزاکت است اما آنچه میشنود و آنچه میبیند از جایگاه " مقام " هست مقامی که خود قانون گذار است ! و برای یک ملت قانون میگذراند! : نواخته شدن سیلی بر صورت آنهم در هوای سردِ سرد ! و رییس پلیس راهور هم این اتفاق را تایید میکند.
اتفاق دوم که در تاریخ آمده است: ( حتی اگر فقط قصه هم باشد قابل تامل است ) از چرچیل نخست وزیر انگلستان در ایام جنگ جهانی دوم پرسیدند که آیا میدانستی فاتح جنگ خواهی شد؟ پاسخ داد با یک حادثه ساده پی بردم که جنگ را خواهیم برد.
شرکت در جلسهای حیاتی در راس ساعتی معین الزامآور شد. چرچیل میگوید: به علت اشتغال به کارهای دیگر چند دقیقه مانده به جلسه به رانندهام گفتم مرا فوری به محل جلسه برساند. راننده مسیر کوتاه اما ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی و رانندگی قبض جریمه به دست در حین بمباران پیدا شد و دستور توقف داد. راننده گفت: «نخستوزیر است و به جلسه محرمانهای میرود و باید در راس ساعت به جلسه برسد و به همین دلیل از خیابان ورود ممنوع استفاده کردم» با قیمتی به مراتب کمتر از گوشت وارداتی تامین کننداما چه سری اسافسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخستوزیر و هم وظیفهام را خوب میشناسم»چرچیل از افسر میخواهد تا جریمه را به نام او بنویسد اما افسر میگوید: «جریمه متعلق به راننده خاطی است و باید نام وی نوشته شود اما شما میتوانید شخصا پرداخت قبض را بر عهده بگیرید».
با تسلیم قبض، چرچیل دستور دور زدن را به راننده داد چرا که نمیتوانست اجازه دهد در خیابانی که ورود ممنوع است حتی پس از جریمه حرکت داشته باشد، وقتی راننده مشغول دور زدن شد، چرچیل با لبخندی خاص سیگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را میبریم ... !!» راننده گفت: «قربان، جریمه شدیم، زیر بمباران ماندیم، به جلسه نمیرسیم، افسر راهنمایی اجازه نداد چند قدم دیگر جلو برویم که به موقع به جلسه برسیم و شما از پیروزی میگویید؟!»
چرچیل پاسخ میدهد: «جنگ را میبریم، چون قانون حاکم است و خیابانهای لندن به رغم بمباران سنگین دشمن با قانون اداره میشود»
- بشکند آن دستی که فرو رفته در جیب مردم ( رای مردم ) فخر میفروشد و ننگ میخرد که این دست « دستِ طغیان» است.
- بشکند آن دستی که به نام قانون صورت قانون را سیلی میزند که این دست «دستِ طغیان» است.
- بشکند آن دستی که به همراهیِ زبانی دراز، به نام قانون به قانون توهین مینماید و دست درازی میکند که این دست « دستِ طغیان» است.
- بشکند آن دستی که برای قانونشکنی و عبورِ رانتِ مقامی از حدِ معین ( همه در برابر قانون یکسان هستند) صورت نازِ سرباز وطن را سیلی مینوازد که این دست «دستِ طغیان» است.
باید آن دست دست به استعفاء ببرد( البته اگر و اگرها ...)، از مجلس برود و از یک ملت عذرخواهی کند و بر چکمه در پای آن سرباز بوسه بزند آنهم در مقابل دوربینها.... آری مصداقِ مفهومی آیه قرآنی " إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی " را هم دیدیم هم شنیدیم...