در فرهنگ ایرانی ما و در میان اقوام «نان» حرمت دارد و سفره نان حکایت گرِ برکتهاست. البته فقط برای ما ایرانیها معنا دهنده نیست در فرهنگ و تمدن بشری “ نان “ بن مایه زندگی به شمار میرود و به نوعی در ضرب المثلهای فرهنگی خمیر مایهی جملات میباشد. اینکه: «نان برکت سفره است» و با بودنش در سفره آبروداری میشود و به قول آلمانیها: «نان گونه را سرخ نگه میدارد» پس بودنِ نان یعنی سربلندی نان آور خانواده در زندگی و فقدان آن یعنی مایهی سرافکندگی؛ لذا «نان» برای گفتن حرفها دارد، آنطور که از ناپلئون نقل میکنند: «در جنگها حرف اول را اسلحه میزند و حرف آخر را نان» و این همان جمله مورد نظر مولوی میباشد: «زانک قوت و نان ستون جان بود» .
با این مقدمه، گرانی سفره نان را باید عاملی مهم در افزایش شکافها دانست که پیامد حداقلی آن این است که میان دو سنگِ تورم و تنگدستی ناشی از هزینههای سرسام آور زندگی اقشار متوسط جامعه له گردند و “ نان و نمک “ که روایت گر میهمانیها و میهمان حبیب خداست نیز از فرهنگ پَر بزند و نان نیز از سفرهها غیب گردد و آنچه برای ما بماند نمکی باشد که با آن زخمها تازه و تازهتر گردند! تلخی و دردناکی ماجرا آنجا بیشتر میشود که اگر روزی در فیلم “نان و شعر” کیومرث پوراحمد، مجید قصهی فیلم هم نان میپزد و هم آنقدر دارای ذهن باز و شوریدگی درحال است که شعر میسراید، کتاب میخواند و تصادفا کتاب “بینوایان” هوگو را نیز یک صفحه ورق میزند و عاشقانه در جستجوی اصل کتاب و مطالعه بقیه کتاب به کتابخانه رجوع میکند اینک خدای نکرده آن بخش حذف گردد و این بخش از نقش مجید در داستان فیلم به واقعیتی تبدیل شود که جامعه کنونی ما بینوایانِ مورد مطالعه نسل جدید قرار گیرد و در جستجوی “نان مقدس” (اثر رحیم ذبیحی)، “نان و گل سرخِ” کاترین پترسن را شعار خویش قرار دهند تا بتوانند در فیلم “نان روزانه ما” اثرکینگ ویدور بدنبال سیراب کردن زمین بایر برای حاصل خیز نمودن خاک باشند و از نوشته «نان و حلوای» شیخ بهایی رنجوری و نفرت را نسبت به آسیب مطرح شده (ریاکاری) برداشت کنند و با ذوق خاص به تماشای فیلم «یک تکه نان» کمال تبریزی بنشینند تا پس از آن آرزو بکنند در عالم واقع معجزهای رخ دهد. در نهایت این حسرت بر دل کسانی بماند که میز و منصب داشتند اما ضرب عبارت «تا تنور گرم است نان را بچسبان» را وقعی ننهادند و تذکر اهل دل و دلسوزی را نیز گوش نسپردند و فرصتها را ارج نگذاشتند و این کلام حضرت علی (ع) برای آنان نیز مهم نبود که: «بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکونَ غُصَّة» . بازهم، خبر و تیتر اصلی رسانههای ما «گرانی» هست. این واژهی رعبآور بدجوری بیداد میکند و به همه کمیت و کیفیت زندگی سِرَک کشیده است: از گرانیِ پراید و خودرو گرفته تا گرانیِ سفره زندگی: شکر، شویندهها، روغن، حبوبات، ماکارونی و احتمالا آرد و... کلید واژه گرانیهای مورد گفتوگو در این روزهای سخت ماکارونی میباشد که به خاطر خالی گشتن سفرهها از گوشت و میوه در پیوندش با آرد، سفره و نان، قوت غالب خانوادههای متوسط ایرانی درترکیب با سویا بوده است. به خاطر این گرانیها صدای همه اقشار جامعه بلند شده است، چپ و راست ندارد همه و همه از گرانی مینالند: بسیج دانشجویی نامه مینویسد، میرسلیمِ نماینده ابراز نگرانی میکند، حدادی - مداح معروف- رئیسجمهور را مورد خطاب قرار میدهد و آن کسی که خطابه صف اولش معروف بوده و هست -میثم مطیعی- نیز به صف “ دادِ بلند” میپیوندد و این بار اینگونه میگوید:... قرص نانی بر سر این سفره بود و ناگهان شد هلالی، رؤیتش از ماه نو دشوارتر! ... این متن بدنبال بیان علتها نیست که همگان میدانند بلکه بیشتر در صدد بیان پیامدهای ناشی از گرانیها و آشی است که گرانیها برای همه پخت و پز خواهد کرد. در این روزها به جای اقرارهای صادقانه و مرهم گذاشتن بر زخم ناشی از افسارگسیختگی قیمتها، ما شاهد توجیهات دردآور هستیم مثلا میگویند یک علت گرانیها قاچاق میباشد: قاچاق بنزین، قاچاق آرد و قاچاق پراید! با این توجیه که چون در داخل ارزان هستند به راحتی قاچاق میشوند و در خارج با قیمت مناسب برای قاچاقچیان سودآور میباشند لذا برای جلوگیری از قاچاق یک راه بیشتر نداریم اینکه اجناس گران شوند تا قاچاق صورت نگیرد. گرچه گرانی و تورم پدیدهای جهانی هست و همه از این امر آگاهی دارند اما باید اقرارکنیم مشکلات اقتصادی ما آنقدر رخ نمایان کرده است که قابل قیاس با دیگر کشورها نیست و مردم ما دیگر با سرخ نمودن صورت با سیلی نمیتوانند کمر خم شده از فشار گرانیها را پنهان کنند! و از هر بابت در شرایط سختی به سر میبرند. باید پذیرفت که ریشه بخش عمدهای از نابسامانیهای اقتصادی به تعاملات بینالمللی ایران با دیگر کشورها (برجام) در عرصه ارتباطات جهانی بر میگردد. چارهای جز این نیست که باید واقعیتها را به رسمیت شناخت و مقوله اقتصاد را به پدیدهای جزیرهای تقلیل ندهیم و بدانیم که اقتصاد پویا و بودن نان و رفاه در گرو مدیریتها و گره زدنها میباشد. آنچه باید بدانیم این است که صورت مسائل را پاک نکنیم و در اندیشه طرح شفاف مسائل و با بهاء دادن به تنوع سلایق در عرصه مدیریت به دنبال تجمیع آراء صاحبان فکر ونظر باشیم و هرگز نظرات بدون پشتوانه فکری را مبنای تصمیمات مهم قرار ندهیم. اینکه طبق نظرسنجیها و در لیست عصبانیترین ملل جهان، ما ایرانیها بعد از عراق و ارمنستان رتبه سوم را به خود اختصاص دادهایم (موسسه گالوپ) باید بسیار نگران بود و طرح سئوال نمود که ریشه این رتبهی دردآور کجاست؟ سئوال اساسی این است که چرا این وضعیت را داریم؟ مردمی که طبق فرهنگ و توصیههای موجود در فرهنگ دینی و ملی باید اهل مدارا، بردباری و اخلاق نیکو باشد اما در انظار عموم شاهد اتفاقات ناگوارهستیم و تاب آوری اجتماعی به سطحی پایین رسیده است ودر مواجهات؛ کلام با واژه گان منفور منعقد میگردد و به آسانی کاسه صبر لبریزمیشود. باید طرح مساله شود و این واقعیت پذیرفته گردد که در صورت برآورده نشدن نیازهای اولیهی حیاتی مثل نان، مسکن و شغل، دادِ همه بلند میشود و در صورت تداوم بیتفاوتیها و بیاعتناییها و تل انباری انتظارات، با گرانیها (گرانی نان به عنوان سمبل همه گرانیها) آشی پخته میگردد که با هیچ نان دیگر خوردنی نخواهد بود و جبرانها بس دشوار! عصبی بودن و پرخاشگری افراد در مناسبات اجتماعی متاثر از ساختارهای کلان اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میباشد که منابع تصمیم ساز در سطح کلان برای شیوه زندگی افراد به حساب میآیند. هرآنچه که به عنوان داده (تصمیمات) از سوی ساختارها برای شیوه زندگی و نوع کنشگری افراد جامعه آماده پردازش میشود خروجی و ستادهاش در مناسبات اجتماعی وارتباطات بین فردی پدیدار خواهد شد و شکلدهنده کنش فردی و اجتماعی افراد خواهد بود (رضایتمندی یا نارضایتی). در جامعهشناسی برای تحلیل پیامدهای گرانی و تاثیر آن بر کنش افراد علاوه بر رجوع به تحلیلهای ساختاری از مفاهیمی استفاده میشود که در سطح کنشگران آثار تورم و گرانی را بررسی مینمایند از جمله نظریه عادت واره بوردیو که پایه فهم ما از جهان پیرامونی میباشد و به نوعی «گرایش کنشی و آگاهی» را برای زندگی در یک محیط در اختیار ما قرارمیدهد. از میان مقالات متعدد که در این زمینه به طور میدانی انجام گرفته است مقاله «پیامدهای تورم در زندگی روزمره جوانان طبقه پایین» میتواند مورد توجه قرار گیرد که توسط اساتید دانشگاه یزد (حسین افراسیابی و مریم بهارلوئی) نگارش شده است. در این مقاله مولفههایی چون «بحران انگیزه، بزرگسالی زودرس، عطش پول، غلطیدن در ابهام و روزمرگی، عادت پنداری، ناهنجاری تعاملی و...» در سطح تحلیل رفتار افراد و به عنوان پیامدهای گرانی مورد سنجش قرار گرفتهاند که بیانگیزگی، پرخاشگری، احساس افسردگی، احساس درماندگی و ناتوانی در چارهاندیشی،ترک تحصیل، فشار مسئولیت، سهیم شدن در مخارج خانواده، کنار گذاشتن جوانی، اولویت قرار گرفتن پول، تمرکز بر کسب درآمد، حریص شدن، سوءاستفاده مالی، برنامهریزی لحظهای، ابهام، اضطراب روزمره، ترس از بیکاری، ترس از فردا، نبودن پسانداز، کاهش قدرت خرید، نداشتن آرامش، چند شغله شدن، عادت به وضعیت، تعجب نکردن از نوسان قیمتها، انتظار افزایش قیمت، تلقین، مسخ شدن در تورم، بیتفاوتی، سکوت، عادت به زندگی در شرایط سخت، بحث و درگیری خانوادگی، کمرنگ شدن همراهی، افزایش فردگرایی، انزجار از دیگری، افزایش تنهایی، شرمندگی پدر، تضعیف صمیمتها در خانواده، بیاعتمادی و افزایش خشونت در چارچوب پیامدها یا آش پختههای گرانی و تورم، در رفتار و شیوه زندگی کنشگران مشاهده شدهاند که با استناد به همین اتفاقات باید ابراز نگرانی کرد و صادقانه در خصوص افزایش شکاف طبقاتی، رویارویی فرادستان - فرودستان، لهشدن اقشارِ متوسطِ کم درآمد زیر دوسنگِ گرانیها و هزینههای وحشتناک و نیز نظرسنجی موسسه گالوپ (رتبه سوم عصبانیت ایرانیان در جهان) بیشتر تامل نمود.