احوالات جامعه ایران امروز بیش از آنکه فکر میکنیم و احیانا اندیشه خواهیم کرد در وضعیت متلاطم است. آشفته حال و پریشان احوال. کتمان حال نامساعد جامعه ایران نه تنها در شرایط حال کمکی نخواهد کرد، بلکه چه بسا چند صباحی دیگر خاکسترهای امروز تبدیل به آتش ویرانگری شوند و به بخشهای مختلف این جامعه آسیب برسانند.
ناخوشی جامعه ایران همه را در بر گرفته است؛ از نویسنده مدعی و زیادهگو، تا روشنفکر ایرانی کمخوان اما پُر نویس، مردمان عادی کوچه و خیابان که گاه دیدن احوالات آنان بسیار شوکه کننده است و محتوی سطحی و بینهایت مبتذل شبکههای اجتماعی و حتی رفتار حماقت بار برخی مدیران ارشد در دستگاههای اجرایی که با صدای بلند و با پول بیصاحب آن مجموعه اقتصادی کیش شخصیت خویش را با صدایی بلند و بدون تعارف و با همکاری واحد روابط عمومی و برخی مشاوران جاهل فریاد میزنند و... برخلاف نظر و دیدگاه برخی از تحلیلگران اجتماعی، جامعه ایران امروز و جمع کوچک سیاسیون امیدوار کننده نیست، حتی افق چندان روشنی در آینده هم پیش روی خود ندارد. به نظر میرسد جامعه و چهرههای نام آشنا در میدان سیاست در حال عدم تعادل قرار گرفتهاند. جامعهای که روز به روز بحران جدید را پشت سر گذاشته و یا با شوک جدیدی روبرو شده است و تابآوریاش را از کف داده است. در ادامه به این مسائل خواهیم پرداخت.
اول: آنقدر خبرهای منفی و مثبت بر سر مردم آوار میشود که کمتر فرصت دقت به سایر رویدادها و فهم کنشها را داریم. نمونهاش خبرهای مربوط به مذاکرات ایران و آمریکا که سایهای بسیار بزرگ بر تمام خبرها انداخته است. دقیقا نقطهای که بسیاری از شهروندان با صدها امید و آرزو و دور شدن سایه جنگ از سر کشور تک تک خبرها را دنبال میکنند. مانند سالهای گذشته که به درستی و یا نادرستی بهبود وضعیت زندگی خویش را در آینه مذاکرات هستهای رصد میکردند. حجم بسیاری از مواضع کوتاه و خلاصه کاربران را میتوان در شبکه ایکس مشاهده کرد و ناگفته نماند که این همه با انبوهی از ترس، دلهره و استرس همراه است. شرایطی که گاه کاربران با زبان گلایه و نقد بر زبان جاری میکنند. نظرسنجیها گویا و تایید کننده همین گزاره است. سال ۱۳۹۲ که امیدها به بهبود یافتن روابط خارجی ایران با کشورهای دیگر از جمله غرب و آمریکا رنگ تازهای به خود گرفت، براساس نظرسنجی که دولت وقت اعلام کرد بیش از ۸۰ درصد مردم «خواهان تغییر در نوع روابط ایران و آمریکا» بودند. تکرار همین نظرسنجی در آبانماه سال ۱۴۰۳ تایید همان نظرسنجی سابق بود. ۶۸ درصد از مردم خواهان روابط عادی ایران و آمریکا هستند. همچنین ۷۸ درصد از مردم ایران میگویند «سیاست خارجی ایران تا حد زیادی عامل مشکلات اقتصادی و اجتماعی پیش روی کشور» است. بدون شک امکان نقد چنین دیدگاههای با توجه به کاستیها موجود در سیاستگذاری اقتصادی و بروز برخی مشکلات در نهادهای پولی و مالی وجود دارد، اما دیدگاه مردم در حال حاضر چنین است. این آمارها بیانگر مسئلهای بزرگتر است و آن شکل گرفتن یک دغدغه پیوسته که تا زمان حال به یک امر عادی تبدیل نشده و مهمتر آنکه امکان حذف آن برای همیشه نیز وجود نداشته است. پیگیری اخبار مربوط به سیاست خارجی و واکنش شهروندان نسبت به رویدادهای مرتبط با این حوزه و یا تکانههای شدید در بازار بورس، دلار، سکه و سایر ارزها بازتاب چنین وضعیتی است، دغدغهای که همچنان و با تمام توان وجود دارد. در جامعهای که تصمیمگیری برای خرید وسایل کاربردی منزل، خودرو، مسکن و... به امری پرتنش و غیرقابل پیشبینی تبدیل شده است، مردمان این جامعه ناخواسته در جستجوی خبرهای مثبت و منفی درباره پول، ارز، دلار و سکه و خبرهای داغ مذاکرات هستند، فارغ از اینکه نقش آنان در نتیجه نهایی چه خواهد بود. بخش زیادی از جامعه ایران امروز، ناخواسته شرطی شده و یا خواندن یک خبر مثبت، به آینده پیشرو امیدوار و با دیدن یک خبر منفی و موضعگیری نامشخص، با سرعت زیاد میل به ناامیدی از روزهای بعد را به نمایش میگذارد. آنچه تا امروز قابل بازگو کردن است، نگاه جامعه ایران است که نسبت به مذاکرات همچنان نگاه خوشبینانه دارد و امیدهایش را به تار و پود این تصویر در حال ترسیم از مذاکرات گره زده است.
دوم: چندی پیش یکی از مدیران ارشد شرکت ملی مس در مراسمی از تندیس خود رونمایی کرد. در نگاه اول میتوان این اقدام عجیب و غریب را سوءاستفاده شخصی از امکانات یک شرکت وابسته به دولت دانست، اما از زاویهای دیگر چنین اقدامی جای تعجب ندارد. متاسفانه طی سالهای گذشته و به صورت نسبتا دقیقتر از اوایل دهه هشتاد که پولهای نفت به شرکتهای دولتی سرازیر شد، مدیران هوس چهرهسازی از دستاوردهای نداشته، خدمات ارایه نشده، کارهای به سرانجام نرسیده و دفاع از کارنامههای خیالی را در سر پرورش دادند. در زمانهای که دولت نهم با صدور فرمانی از کارکنان خبرگزاریهای وابسته به دولت خواسته بود که از یک رویداد عادی تولید محتوی زیاد تهیه و منتشر کنند، زمانهای بود که سایر مدیران از این رفتار دولت درسهای عجیب آموختند. وقتی در رسانهها دیدند که دولت وقت برخلاف بودجه سالیانه در استان خوزستان بیش از ۲۹۰ مصوبه برای پیشرفت پروژههای استانی و تعریف پروژههای جدید تصویب کرده است و در عمل هیچ اتفاقی هم در استان رخ نداده است، آموختند که میتوانند حتی از کارهای نادرست خودشان با کمک عکاسان، خبرنگاران محلی، روزنامهنویسان قلم به مزد و خصوصا واحدهای روابط عمومی با ساخت کلیپ و گزارشهای تصویری تا نهایت ممکن افقهای طلایی جعلی و فریبنده خلق کنند. چنین نیز شد. وضعیت امروز برخی از مدیرانی که کیش شخصیت دارند و از خودشان در حالتهای مختلف فیلم و عکس تهیه و منتشر میکنند و بدون حضور عکاسان توانایی برای انجام کارهای روزانه را ندارند، همان داستان تکراری است که سناریو آن در دولت نهم نوشته و به اجرا گذاشته شد. مهمتر از بروز چنین کیش شخصیتی و توهم بافی در ساختار مدیریت شرکتهای دولتی و سایر نهادهای اقتصادی، برونداد تصویری کاذب و غیر واقعی از سازمان مورد نظر است. به عنوان مثال؛ سالانه صدها هزار عکس، نشست خبری، خبر و گزارش تصویری و کلیپ از مجموعههای اقتصادی به مناسب روز زن و دختر، کارمند، ورزشکار، معلم، تولید و کارآفرینی و... در سایتهای متعلق به شرکتها منتشر میشود. آیا این همه حکایت از احترام و پاسداشت آن مشاغل در جامعه ایران خودمان است؟ بعید به نظر میرسد.
سوم: براساس فیلم منتشر شده و غیر قابل کتمان، یکی از نویسندگان، اساتید دانشگاه و صاحبان نظر گفته است: «در زمان شاه، ایران حیات خلوت آمریکا و آبادان فاحشهخانه سربازان آمریکایی بود.» این روایت عبدلکریمی درباره حیات خلوت بودن ایران برای آمریکاییها جای بحث و نظر دارد، به دلیل آنکه درباره تاریخ سخن به میان آمده است. مهم؛ از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز بیش از ۲ هزار جلد کتاب درباره ابعاد مختلف نظام شاهنشاهی توسط وابستگان به آن ساختار سیاسی، روشنفکران غربی از جمله میشل فوکو و نویسندگان ایرانی درباره علل وقوع انقلاب، ترسیم کنش جریانهای سیاسی و احزاب سیاسی و اعتراضهای شهروندان در همان زمان نوشته و منتشر شده است. در این آثار هر کدام از نویسندگان با توجه به چارچوب تحلیلی که به خدمت گرفتند، آن ساختار سیاسی را به بازخوانی نشستند. تحقیقا و به توجه به پایان نامه دوره دکتریام مینویسم، در تمام آن کتابها کمتر به چنین روایتی روبرو میشویم که کلیت نظام سیاسی همان دوره متکی و وابسته به یک کشور قلمداد گردد. چنین روایتی صرفا در نگاه فعالین انقلابی یافت میشود. کسانی که با تمام توان مقابل آن ساختار سیاسی فرسوده و غیرکارآمد ایستادن و خواهان به زیر کشیدن نظم برآمده از تفکر سلطنت برآمده بودند. این افراد کلیت ساختار سیاسی سلطنت را متکی به آمریکا و سیاستهای آن کشور میدانند و مهمترین دلیل برای این گزاره را کودتای سال ۱۳۳۲ برمیشمارند. حتی اگر آن واقعه تلخ و عجیب را کودتا به معنای آکادمیک آن ندانیم، دخالت نیروهای وابسته به آمریکا و برنامهریزی آن کشور برای به زیر کشیدن دولت محمد مصدق را نمیتوانیم مخفی کنیم. بنابراین ادعای عبدالکریمی همچنان محل بحث و نظر و دقت دو چندان است. اما درباره فاحشهخانه خواندن شهر آبادان عبدلکریمی دچار خطای نگرشی و گفتاری بسیار بسیار عمیق، زشت، توهین کننده و غیرقابل چشمپوشی برای یک نویسنده شده است. به گواه تاریخ، شهر آبادان به عنوان یکی از مدرنترین شهرهای ایران شناخته میشود. شهری که با توجه به احداث بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه، با شکلی تازه و جدید و با زیرساختهای نوین شهری ساخته شد. باور نادرست عبدلکریمی فاجعه است، اما باید یادآور شد آبادان اولین شرکت-شهر ایران است. شهری که با توجه به ساختار کلان صنعت نفت و تاسیس پالایشگاه با برنامهریزی شهری شکل گرفت و تا زمان حال همچنان آن ساختار برجای مانده است. مشخص نیست آیا آزادیهای فردی که در شهر آبادان در دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ وجود داشته به مذاق نویسنده مذکور خوش نیامده و یا اینکه اساسا ایشان تصویری برخاسته و کاملا ذهنی برای خویش از آن شهر مدرن مجسم کرده که حتی در جزییات نیز با واقعیت شهر آبادان همخوانی ندارد. بگذریم و سوال کنیم: چه نیازی به این حرفها است؟ آیا اگر شهری را با بدنامی بخوانیم و یا کشوری را با بدترین ادبیات بنوازیم، آیا تاثیری در مخاطب برجای گذاشتهایم و یا به هدف خودمان که همان آگاهی بخشی است رسیدهایم؟ اساسا چه نیازی داریم برای نقد سیاستهای کشوری دیگر، اول خودمان را لجن مال کنیم و بعد مدعی بازگو کردن روایت درست شویم؟ این همه حکایت از عدم تعادل است.
چهارم: به معضل دیگری بپردازیم که بسیار با اهمیت است. قبل از فرا رسیدن سال جدید، دولت با همکاری سایر نهادهای متولی کمپین «نه به تصادف» را برای جلوگیری از تصادفات جادهای و دعوت مردم به ایمن رانندگی کردن آغاز کرد. براساس آنچه در شبکههای اجتماعی و برنامههای مختلف صدا و سیما قابل ارزیابی است، تبلیغات مناسبی هم برای این دعوت از سوی مردم و مسئولان انجام شد. اما، براساس آمارها این تبلیغات به سرانجام مطلوب نرسید و آمار جادهای در تعطیلات نوروز تفاوت چندانی با سالهای گذشته نکرد. مانند سالهای قبل بیش از ۹۰۰ خانواده ایرانی در سال جدید عزادار شدند. آمارهای کلی تصادفات در سالهای قبل وضعیت فاجعه باری را نشان میدهند. طی یک دهه گذشته بیش از ۲۰۰ هزار نفر از شهروندان کشورمان در تصادفات مرگبار جادهها جان خودشان را از دست دادهاند. وزیر بهداشت میگوید: ۵۳ درصد از تصادفات منجر به مرگ، خطای انسانی است. بحث درباره کیفیت نامطلوب و بعضا بسیار پایین خودروهای تولید داخل در جای خود با اهمیت است. همچنین کاهش کیفیت جادهای کشور نیز قابل توجه است. اما پرسش اینجاست براساس کدام برداشت نادرست برخی رانندگان حادثه آفرین اقدام به سبقتهای غیرمجاز، مسابقه با سایر خودروها، عبور از مسیرهای بدون آسفالت، استفاده از نورهای غیرمتعارف و فوقالعاده خطرناک و به اصطلاح پلیس راهور «تهاجمی رانندگی کردن» را دایم در جادههای شلوغ کشور تکرار میکنند؟ آنچه این روزها به اسم تقویت خودرو و چیدن دوباره موتور خودرو در فضای مجازی در حال تبلیغ است، رسما در حال برهم زدن تمام ساختار مهندسی خودروها است. یعنی راننده و سرنشینان را با فاجعه مرگ سریعتر روبرو کنند. افزایش قدرت خودروها، یعنی به خطر انداختن جان تمام انسانهای که در معرض آن خودرو قرار خواهند گرفت! به نظر میرسد ما از انجام دو برنامه همزمان و به موازات یکدیگر فاصله گرفتهایم. یا فرهنگی سازی کردیم و جرایم بازدارنده را فراموش کردیم و یا اینکه نرخ جرایم را سال به سال افزایش دادهایم، اما رسانهها و خصوصا صدا و سیما از انجام رسالت اجتماعی خویش شانه خالی کردند. هیچ دلیلی برای جریمه نکردن و باطل کردن گواهینامه افرادی که جاده ۵۰۰ کیلومتری اصفهان به تهران را کمتر از ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه طی کردن وجود ندارد. همه رانندگان باید به خوبی متوجه شوند که جریمه تکرار جرایم خطرناک آنقدر بالاست که اجازه چنین خطایی را به خود ندهند و از خودرو شخصی به مثابه ارابهای مرگ استفاده نکنند.
پنجم: در میان تمام دستاوردسازیها برای دولت سابق و فعلی، باید به نهاد دولت به شکل و محتوی واقعی و بدون حب و بغض نگریست. بدون تردید امکان راهاندازی تبلیغات گسترده و بسیار فراگیر در تمام شبکههای اجتماعی بزرگ و متوسط با تکیه به بودجههای پیدا و پنهان برای هر دولتی امکانپذیر است. سادهتر از آنچه گمان میکنید امکان سیاه را سفید نشان دادن با تکیه به تبلیغات و خبرسازیهای هدفمند وجود داشته و دارد؛ البته اینگونه روایتها در مواجهه با زندگی مردم بیاعتبار خواهد شد، چرا که با آن زیست و زندگی ناهمخوان است. مانند تبلیغات سنگین و هزینهبر دولت دهم که بارها و بارها تاثیر تحریمهای بینالمللی را به هیچ گرفته بودند و آنچنان رسانهها درباره همین واقعیت مسلم بولتن و گزارش و مصاحبه منتشر کردند که حتی در بازه زمانی برخی تحلیلگران آن گفتههای نادرست را به عنوان روایت صحیح قبول کردند، اما پس از تاثیر ویرانگر تحریمهای ظالمانه همگان متوجه شدند تغار روایتگری جعلی بر زمین افتاده است و باید سخن بهتری به میان آورد. مسئله اساسی و بنیادین برای فهم دولت در ایران امروز، بررسی کارنامه دولتهاست و نه روایت دولتمردان. بدون اندکی تردید هیچ دولت مردی از دولت خویش انتقاد نخواهد کرد. هیچکدام از وزیران دولتها از کارنامه همان دولت لب به سخن نمیگشایند، چرا که همیشه ترس از منکوب شدن و حملات بیامان بوقهای رسانهای علیه این افراد وجود داشته است. بنابراین ما نمیتوانیم از هیچکدام دولتها توقع ارایه روایتی آمیخته به نقد را داشته باشیم. هر چه بوده و هست و احتمالا خواهد بود، تعرف و تمجید و تعارفهای کسل کننده افراد از مدیران بالادستی است. از اینکه ما بهترین، برترین، بزرگترین، با کیفیتترین، خوبترین و مهربانانهترین اقدامات را در دولت خویش با کمک نیروهای خدوم و زحمتکش و تلاشگر انجام دادیم!. دقت کنیم؛ شاخصهایی مانند تورم، نرخ ارز، میزان تولید نفت، ظرفیت تولید، میزان صادرات، میزان مصرف کالری، رشد اقتصادی، احساس فساد، فساد اداری و... تعاریف مشخص و با عددها شناخته و فهمیده میشوند. هیچ دولتی حتی با به کار گرفتن صدها شعبدهباز امکان حقنه کردن روایت نادرست به جای درست را براساس زیست روزمره شهروندان ندارد. زندگی مردم از تمام روایتها و خبرسازیها و امید بخشی مدیران بالاتر و قابل استنادتر است. هر کدام از دولتها میتوانند با بوقهای مختلف گوش مخاطب را از بهبود زندگی آنان پر کنند و صدها بار از بهتر شدن وضعیت امروز نسبت به دیروز مصاحبه و گفتگو منتشر کنند، اما این همه در برابر زندگی عادی مردم و در صورت ناهمخوان بودن آن گفتارهای اشتباه، رنگ میبازد و به پایان میشد. به عنوان مثال؛ وقتی دلار در بازار آزاد در دولت سیزدهم از مرز ۵۰ هزار تومان عبود کرد، مردم زندگی خود را با همین نرخ مورد سنجش قرار میدهند و حتی اگر مدیر کل بانک مرکزی با صدها تاکید درباره دلار با نرخ ۳۰ هزار تومان حرف بزند، محل توجه نیست و چه بسا محمل تمسخر باشد!