اِنَّ الَّذین آمَنوا و عَمِلوا الصالِحاتِ سَیَجعَل لَهُم الرَّحمن وُدّا
«همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب میگرداند (مریم / ۹۶)»
محبوبیت اجتماعی یا محبوبیت فراگیر یک «انسان » نیازمند برخورداری از مولفه هایی است که تحصیل آنها سخت است و در صورت کسب و آموختن، نگهداشت آنها به مراتب سختتر. شاید یک دلیل این باشد که محبت یا محبوبیتی که پشتوانه آن « معرفت» باشد این نوعش ظرفی است که در هر مظروفی نمیگنجد لذا هم تحصیلش مشکل هست و هم محافظت از آن به مراتب دشوارتر.
خیلیها از طرق مختلف (کپی! جعل شخصیت! و. . .) ممکن است در میان جمعی محدود و در یک حوزه خاص جغرافیایی و یا یک مقطع از «تاریخ » محبوبیتی مقطعی و یا صوری (حسب منافع دهی یا سود دهی مادی) کسب نمایند اما این شکل از کسب محبوبیت به صوریِ تحصیلش ماندنش هم صوری است و به راحتی فناپذیر چرا که سنگ بنیانی آن (نیت) مبنای اصولی ندارد و نیز این «بنای شخصیت» متوجه اهدافی نادرست در گرداگرد همان « نیت» است لذا تا هرجا که دیوارش بالا رود چون از اول «کج و معوج» بوده سرانجامی خوش نخواهد داشت و فرجامش ویرانگی است. درمحبوبیت فراگیر (سرایت یافته به همه حوزههای زیست: سیاست، جامعه، اقتصاد، باورها و نگرشها) مولفهها یا سنگ بناهایی چون «باور در نگرش مقید به ارزشهای الهی - فطری انسانها و یاور عملی در کنش عرفی، عقلایی و قانونی معطوف به آن ارزشها» مطرح هستند: از جملهی توامانِ این باورذهنی و یاور عملیِ ایمان و عمل صالح میتوان به مواردی اشاره نمود:
۱- صداقت در نیت و صداقت در کنش کنشگرِ
۲- تواضع که به فرمایش نبی مکرم اسلام (ص) ابزار سربلندی و سرافرازی است: از تواضع چون به گردون شد به زیر/گشت جزو آدمی حی دلیر
۳- رهایی از بند تعلقات زمانه (که خواهان بیشتری دارند: قدرت، شهرت، ثروت) به قول پروین اعتصامی: دانی که راسزد صفت پاکی/ آنکو وجود پاک نیالاید.
۴- به طور خاص در جامعه ما دوری از باندهای قدرت خواه که به هر قیمتی ولو هزینه کردن « ارزشها» مشتری صندلیِ ریاستند؛ تمایلی اندرونِ همه آدمیان که اگر انسان «افسارگسیخته» در پی آن نشود باعث فرسایش و آلایش « جان» او نمیگردد: در تنگنای پست تن مسکین/ جان بلند خویش نفرساید.
۵-ترجیح منافع عموم بر منافع شخصی (ایثار، گذشت و...)
۶- مردمی بودن به عمل؛ آنطور که مولای متقیان (ع) سفارش کرده است به این خصلت: «با مردم چنان زندگی کنید که اگر مردید بر شما بگریند و آنگاه که در کنار آنان بسر میبرید به شما عشق بورزند» که التزامات این توصیه همان صفت عملیاتی شده در رفتار پیامبر اکرم «ص» است (...عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم/ توبه ۱۲۸، رنج مردم برایش گران بود و اصرار بر هدایت و عاقلت به خیری مردم داشت و نسبت به مونان بسیار اهل رافت و رحمانیت) . . . و مولفههای بسیار دیگر که خالق محبوبیت اجتماعی یا محبوبت فراگیر است. سردارسلیمانی، ایرانِ سربلند را به واسطه قله افتخاراتش که ملهم از مولفههای ذکر شده است بر بامِ نام «مقاومت مردانه» در صدر نشانده است. گریستن و ناله معصومانه کودکان و آه و شیون مادرانِ بهشتی ایران زمین به خاطر مشاهد تن بی دست کمانداربزرگ قرن ۲۱ سلیمانیِ محبوب دراثر اقدامتروریستی مکتب خشونت آفرین جان بولتونیسم یک علت ِ بیشتر ندارد و آن شخصیت کاریزمایی و الهی – انسانی این سردار است که بدور از هیاهوی امیال و هواهای نفسانی با اندیشه خداییِ مردمی بودن، این دلها را به خاطر قدرتِ ناشی از صداقت، تواضع، پشت پا زدن به شهوات، ایثار، مردانگی و ذوب در ارزشهای الهی _ انسانیِ خویش به تسخیر درآورده است و او را در ردیف چهرههای مبارز جهانی و یا فراتر از شخصیتهای کاریزمایی چون چه گوارا و نلسون ماندلا قرار داده است و با یک نوع زندگی خاص که خاصِ هرکسی نیست (هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست / هر شیشهی گلرنگ عقیق یمنی نیست) مگرخاص مردان بزرگ؛ زیستن در لحظهها را به همرزمان، هم سبزپوشان خویش آموخت و به همه یاد داد که باسیاستِ باندی و سیاسی کاری جریانی قله محبوبیت دست نیافتنی است اگر سیاست را دنبال کرد آن را چتر همه انسانها نمود و جغرافیایِ اندیشه اش را به وسعتِ یک جهان که ما در بخش کوچکی از آن (ایران) به جان هم افتادهایم (حذف همدیگر به خاطر خودخواهی ها) گستراند تا به خاطر عشق پاکش به انسانیت و ارزشها در قاموس قاسمِ اسطوره واقعیتها در بلندای قله نیک نامی و در اوج پرواز ملکوتیش محبوبیتی فراگیر نصیب خود نماید که هم کعبه گِل را طواف نمود و «حاجی» شد و هم کعبه دلها را ربود و «ناجی» گشت؛ ناجی سرزمین هایی که سیاه دلان داعش به نمایندگی از اندیشه اسلام و ایرانی هراسیترامپیستها اسلامِ خشونت و اسلام ساختگی سربریدن را به نمایش میگذاشتند. با رفتن ابدیش همبستگی ملی را خالق شد و به بدخواهان وتروریستهای دولتی در جهان قرن بیست ویکمی آموخت که:
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود/ این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست