این که یک نفر از تریبون ائمه جمعه تندخویی کند و یا از شبکه افق به ترویج خشونت بپردازد و یا در هفته نامه فلان تندرو، بدیهی ترین اصول اخلاقی و انسانی و شرعی و عرفی و قانونی را زیر پا بگذارد تا حدودی قابل فهم است، نه این که قابل اغماض است اما در این سیستم قابل فهم است اما این که طرف در یک نشریه که با پول من و توی شهروند اداره میشود و قرار است یک رسانه حرفه ای باشد در حوزه مسائل شهری و فرهنگ شهرنشینی، بردارد زنان و دختران این شهر را هرزه خطاب کند با هیچ متر و معیاری قابل فهم نیست.
البته که آن آدم و امثال او تکلیفشان معلوم است. در یک فضای آرام و منطقی نه هیچ حرفی برای گفتن دارند و نه هیچ هنری برای ارائه کردن. عمری دست در جیب مردم کرده اند و با پول آنها فربه شده اند اما ای کاش حرمت همین مردم را نگاه میداشتند. اگر عوارضی که همان مردم به قول او هرزه میدهند نبود آن نشریه خوش آب و رنگ منتشر نمی شد تا ایشان بتواند ترهاتی از این دست را به برخیها بفروشد. میگویم به برخیها چرا که آن نشریه را مردم که نمی خرند. آن هایی هم که میخرند قطعا برای قلم شیوای ایشان نمی خرند. او این حرفها را مینویسد تا آنها که باید خوششان بیاید خوششان بیاید. و بعد هم این حرفها در فضای مجازی دست به دست شود تا سوخت چرخه نفرت فراهم آید. چرخه نفرت نباید لحظه ای از کار بیفتد تا این بی هنر و امثال او کاسبی کنند. چرخه نفرت با خودش خشم میآورد. خشم خون میآورد. خشم باتوم میآورد. اسید میآورد. و هرجا که سر و کله این اسباب و ابزار پیدا شود نان این جماعت چرب تر خواهد شد. مملکت نباید لحظه ای بدون تنش باشد. عفو عمومی و روابط حسنه با دیگر کشورها اعصاب و روان این کاسبان خشم و خشونت را به هم ریخته است. هرجور هست باید دوباره مملکت را به آشوب کشید. آن کسانی که آن طرف آب نشسته اند و سودای سلطنت در سر میپرورانند، جوانان را به شورش در چهارشنبه سوری دعوت میکنند تا با خون آنان سفره اش رنگین تر شود. اینها هم که این طرف آبند و به ظاهر در مخالفت با آنها قلم و قدم میزنند برادران تنی آنهایند. دو روی سکه. هر دو از خون جوانان این سرزمین ارتزاق میکنند. یکی با نام سکولاریسم و مبارزه با جمهوری اسلامی و دیگری با نام انقلاب و اسلام و دفاع از جمهوری اسلامی.
بازهم به حکم از کوزه همان برون تراود که در اوست از برخی آن سوی آبیها توقعی نمی رود. اما از بزرگترهای این سرزمین توقع میرود که سرنوشت خودشان را با این جماعت گره نزنند. این جماعت را میتوانند در جای دیگری به کار گیرند اما آبروی یک موسسه فرهنگی را به این راحتی خرج اینها نکنند. اینها نه دلسوز این آب و خاکند و نه فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان پای شما میایستند. فتنه را راه میاندازند و خودشان پنهان میشوند. باور بفرمایید اینها به هرچه فکر کنند به صلاح شما فکر نمی کنند.
از ما گفتن بود هرچند صلاح مملکت...نمی دانم. لابد مصلحتی است در این همه زیر پا گذاشتن امور به ظاهر بدیهی. و باز لابد حکمتی است در سپردن امور به موجوداتی که بوی خیر و بهبود از کلامشان نمی آید. خداوند آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کناد!