در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد تفکری در دستگاه سیاست خارجی کشور دست بالا را داشت که گمان میکرد دنیا در آستانه تحولات جدید است و قدرتهای نوظهور آینده جهان را تغییر خواهند داد. آنها بر این باور بودند که آمریکا و اروپا در مسیر اضمحلال و نابودی هستند و جهان آینده، در ید سلطه چین و روسیه و قدرتهای نوظهوری مانند برزیل و هند خواهد بود. بر اساس چنین دیدگاهی تیم سیاست خارجه معتقد بود باید جایگاه خود را در این نظم جدید بین المللی ارتقاء بخشید و همه تخم مرغهای خود را در سبد چین و روسیه قرار داد. این دیدگاه بر سیاست خارجی دولت رئیسی هم حکمفرماست.
جریان پرقدرتی در تیم سیاست خارجی آقای رئیسی معتقد است که کار غرب و آمریکا تمام شده و به زودی روسیه با شکست کامل اوکراین، بحران سوخت و انرژی و غذا را به غرب تحمیل خواهد کرد و پس از آن اروپا غرق در آشوب و جنگ و قحطی خواهد شد و از دل این آشوب، روسیه و چین به عنوان ابرقدرتهای جدید عرصه بین الملل ظهور خواهند کرد. این طیف با چنین استدلال و نگاهی علاقه چندانی به احیای برجام نمیبیند و احتمالا با قولهایی که از روسیه و چین گرفته، تمام برنامه سیاست خارجی خود را در ارتباط با شرق چیده است. این نگاه و تحلیل نادرست احمدی نژاد که از یک سو معتقد بود غرب از جایگاه تصمیم گیری جهانی خارج شده و تصمیمات آنها هم کاغذ پاره ای بیش نیست و همچنین اتکاء به حمایت چین و روسیه و تصور اینکه قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت توسط این دو کشور وتو خواهد شد، در عمل باعث بحران اقتصادی ای شد که نتیجه آن شکستن رکوردهای تورم و فقر و سردرگمیمردم بوده است. حال به نظر تیم سیاست خارجی ایران دوباره در تحلیلی که شاید ارتباط چندانی با واقعیات عرصه بین الملل ندارد، چشم امید خود را به حمایت چین و روسیه دوخته و تصور میکند این دو کشور اجازه ارجاع دوباره پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت را نخواهند داد. آنها تصور میکنند، جهان در آستانه دگرگونی است و در جای درست تاریخ ایستاده اند.