بدترین و مهلکترین نوع مواجهه با واقعیت، انکار و مقابله به مثل است. انکار بیماری، آن را درمان نمیکند. حتی درد و رنج بیماری را هم کاهش نمیدهد. آیا میتوان با بدن خود چنین گفت: «دردی در کار نیست. بیخود داد و فریاد نکن. اینها تاثیر گفتهها و تلقینهای دیگران است و تو سالمیو چیزیت نیست؟!» نمیتوان با بیماری مقابله به مثل کرد. یعنی اگر به عنوان مثال در طی یک بیماری احساس کنید که از درون به پا یا دست تان چیزی تیز یا داغ فرو میرود آیا میتوانید از بیرون با چاقو یا آتش به جنگ درد بروید؟ آیا بیماری را این طوری میشود درمان کرد؟ آیا نباید به کمک آه و ناله بیمار به درد و سوزش و سوزنسوزنشدنهای بدن او پی برد و دنبال چاره و درمان از راه درست و قبلا آزموده شده بود؟ فهم این موضوع نباید چندان سخت باشد. اما به هزار و یک دلیل، گاهی انسان راه دم دستی و ساده را انتخاب میکند و فیالمثل به زانویی که درد میکند مشت میزند، به جای آنکه فکر کند و دنبال راه درمان بگردد.
فریاد اعتراض مردم، نشان از وجود درد و بیماری دارد. داد و فغان آنها معلول بیماریهای درونی جامعه است، نه اینکه اعتراض آنها علت به وجود آمدن بیماری باشد. مگر درد و آه و ناله بیمار دلیل بیماری است؟ آیا به رابطه و نسبت علت و معلول نباید فکر کرد؟ عدهای گمان میکنند فلان هنرمند یا ورزشکار مشهور که با اعتراض و فریاد مردم همصدا شده، علت اعتراضات و داد و فغانها است؟ آیا فکر نمیکنند به این که علت و معلول را جابجا کردهاند؟ آن فرد تعداد زیادی طرفدار و دنبال کننده دارد چون معترضان و اعضایی که دارند درد میکشند، زیادند و او را که همصدای شان شده دنبال میکنند. یا آنها که تصور میکنند دشمنان عامل به وجود آمدن داد و فریاد و اعتراض مردمند؛ آیا به این فکر کردهاند که چون این اعتراضات و دردها وجود دارد، دشمنان به خاطر دشمنی و منافعشان به فکر سوءاستفاده افتادهاند؟ برخی تصور میکنند فلان شبکه ماهوارهای فارسیزبان در حال راه انداختن انقلاب است. آیا ذرهای احتمال نمیدهند که آن شبکه روی موج نارضایتی که وجود دارد سوار شده و چون شبکههای داخلی درد و بیماری را انکار میکنند پربیننده شده باشد؟ یادمان باشد اگر درد و بیماری وجود نداشته باشد کسی با خبر و عکس و ویدئو و استوری و جنگ رسانهای نمیتواند درد و بیماری را در بدن شما تولید کند.