کد خبر: ۱۳۰۸۶۴

نفس (جامعه تقابلی )، عقل (جامعه و جهان تعاملی)

حمزه فیضی‌پور

 وقتی که آدم وحوا در بهشت سکونت کردند « وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ...: بقره / ۳۵ » بعد از  توصیه به استفاده از نعمت‌های  فراوان بهشتی (وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا..:  بقره /همان ) از نزدیک شدن به یک درخت خاص  و خوردن میوه ی آن منع شدند ( وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ... )  و این پیام به آنها داده شد که در صورت سرپیچی،  از «ستمکاران» خواهند بود (.....فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ).  
سرانجام بعد از عدم انجام امر عارض شده  هردو از بهشت اخراج می‌شوند، «هبوط» اتفاق می‌افتد و هردو به زمین فرود می‌آیند.
 از این زمان به بعد و به مراتب بیشتر نام  آدم با نام دنیا گره می‌خورد؛ دنیایی که برای آدمیان آفریده می‌شود و دیگر موجوداتِ مخلوق در پی یک مخلوق دیگر ( آدم ) و برای او هستی  پیدا می‌کنند  (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا: بقره / ۲۹). 
دنیایِ زمینی آدمیان  و دیگر دنیاهای مانوس آدمی ( جنینی و رحم مادر )  و سرای آخرت با جذبه‌های فراوان تعریف می‌گردند و آدمیان به تناسب فهم و درک زمانیِ زیست خود به آنها وابسته و دلبسته می‌گردند. 
آدمی در باور دینی موجودی ترکیبی است: 
ماده و روح، جسم و روان، عقل و غریزه، عقل و نفس  و به عبارتی ترکیب و تقابلی از تضادها که کشمکش بین این ابعاد مستمرا وجود دارد (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا..شمس/ ۸)
آنطور که مولانا  نیز بدان اشاره می‌نماید: 
عقل ضدّ شهوت است ای پهلوان/ آن که شهوت می‏تند عقلش مخوان
یا اینکه در بخشی دیگر  ضمن تقسیم بندی مخلوقات و موجودات  (فرشته، انسان، حیوان..)   
و بیان صفات هریک ( عقل محض، عقل و غریزه، غریزه محض)  انسان را موجودی مرکب از دونیمِ عقل فرشتگی و غریزه‌ی حیوانی می‌داند که مدام میان این دو بعد تعارضاتی وجود دارد: 
عقل درتن حاکم ایمان بود /کز بیمش نفس در زندان بود
انسان این موجود ناشناخته (آلکسیس کارل) دارای پیچیدگی و ویژگی‌های فراوان می‌باشد. چسبندگی و وابستگی هریک از ابعادِ وجودی انسان به کمال و زوال از جمله ی ویژگی‌های  این مخلوقِ فرودآمده به زمین است که از نظر شدت وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها نوعی دیگر از تقسیم بندی آدمیان در نظر مولانا مطرح می‌گردد:  «خام‌ها و پخته ها».
این جهان همچون درختست ای کرام/ ما برو چون میوه‌های نیم‌خام 
سخت گیرد خامها مر شاخ را / زانک در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان/ سست گیرد شاخها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان/ سردشد بر آدمی ملک جهان
سخت‌گیری و تعصب خامی است / تا جنینی کار خون‌آشامی است 
در دنیای خامیِ جنینی ما آدمیان خون آشامی شیوه دلربایِ لذت بردن از زندگی است.  در نه ماه حیات جنینی، انسان صرف خامِ محصور در یک دنیای خاص در نهایت  تعصب به آن   سخت چسبیده است و جز بقاء و لذائذ خود چیزی نمی بیند.
این آدم سخت متعصب وقتی به دنیای دیگر پا می‌نهد در دو مسیر تقابلی ( یا  خام  یا  پختگی ) ادامه حیات می‌دهد: 
عقل با عقل دگر دوتا شود/ نور افزون گشت و ره پیدا شود
(پختگی: جامعه، صلح  و جهان تعاملی)
نفس با نفس دگر خندان شود/ ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود
(خامی و خون آشامی: جامعه، جنگ و جهان تقابلی)
حال با در نظر گرفتن اینهمه آمار تخاصم و جنگ افراد و گروه‌ها با یکدیگر و نیز جنگ ملل (جنگ ۳۰ساله در اروپا / ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸، جنگ داخلی چین / ۱۹۲۷ و ۱۹۳۶ و۱۹۴۶ و ۱۹۵۰،  جنگ داخلی روسیه با نه میلیون کشته/ ۱۹۱۷ و ۱۹۲۶ و جنگهای جهانی اول و دوم،  جنگ‌های صلیبی، جنگ داخلی آمریکا و لشکرکشی‌هایش به کل دنیا و جنگ‌های دیگر با میلیون‌ها نفر تلفات جانی) آیا می‌توان جز خام  بودن و در خامی ماندن بشر در تعصب‌ها و سخت گرفتنِ شاخ و برگ منافع دنیای محصور در آن (خودخواهی‌ها، سلطه طلبی‌ها، فزون خواهی‌ها و... ) همانند جنینِ سخت چسبیده به دنیای خون آشامیش،  دلیل دیگر برای آن در نظر گرفت؟! آیا نمی‌توان گفت بشر اهل بهشت و رانده شده به زمین  اینک نیز در دنیایِ شبیه به همان دنیای جنینیِ سخت گرفتن‌ها و تعصب‌های خامی، خام و مست از همان خوردن‌ها و نزدیک شدن‌های ممنوعه در حال تکرار هبوط‌های زنجیره ایی است ؟!
و شاید بتوان اینگونه گفت که تا زمانیکه ابزار‌ها  برای احیای  نفس فزون خواه  وجود دارد  و  عقل به جای  نفس  به زندان می‌رود،  نفسِ اژدرها  دیگر افسرده نیست بلکه افسونگرانه می‌تازد، می‌بلعد و خون می‌آشامد چه جنینی و چه در بلوغ‌ها....

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد
1401/5/15 -  شماره 5182
جستجو
جستجو
بالای صفحه
کد خبر: ۱۳۰۸۶۴

نفس (جامعه تقابلی )، عقل (جامعه و جهان تعاملی)

حمزه فیضی‌پور

 وقتی که آدم وحوا در بهشت سکونت کردند « وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ...: بقره / ۳۵ » بعد از  توصیه به استفاده از نعمت‌های  فراوان بهشتی (وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا..:  بقره /همان ) از نزدیک شدن به یک درخت خاص  و خوردن میوه ی آن منع شدند ( وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ... )  و این پیام به آنها داده شد که در صورت سرپیچی،  از «ستمکاران» خواهند بود (.....فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ).  
سرانجام بعد از عدم انجام امر عارض شده  هردو از بهشت اخراج می‌شوند، «هبوط» اتفاق می‌افتد و هردو به زمین فرود می‌آیند.
 از این زمان به بعد و به مراتب بیشتر نام  آدم با نام دنیا گره می‌خورد؛ دنیایی که برای آدمیان آفریده می‌شود و دیگر موجوداتِ مخلوق در پی یک مخلوق دیگر ( آدم ) و برای او هستی  پیدا می‌کنند  (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا: بقره / ۲۹). 
دنیایِ زمینی آدمیان  و دیگر دنیاهای مانوس آدمی ( جنینی و رحم مادر )  و سرای آخرت با جذبه‌های فراوان تعریف می‌گردند و آدمیان به تناسب فهم و درک زمانیِ زیست خود به آنها وابسته و دلبسته می‌گردند. 
آدمی در باور دینی موجودی ترکیبی است: 
ماده و روح، جسم و روان، عقل و غریزه، عقل و نفس  و به عبارتی ترکیب و تقابلی از تضادها که کشمکش بین این ابعاد مستمرا وجود دارد (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا..شمس/ ۸)
آنطور که مولانا  نیز بدان اشاره می‌نماید: 
عقل ضدّ شهوت است ای پهلوان/ آن که شهوت می‏تند عقلش مخوان
یا اینکه در بخشی دیگر  ضمن تقسیم بندی مخلوقات و موجودات  (فرشته، انسان، حیوان..)   
و بیان صفات هریک ( عقل محض، عقل و غریزه، غریزه محض)  انسان را موجودی مرکب از دونیمِ عقل فرشتگی و غریزه‌ی حیوانی می‌داند که مدام میان این دو بعد تعارضاتی وجود دارد: 
عقل درتن حاکم ایمان بود /کز بیمش نفس در زندان بود
انسان این موجود ناشناخته (آلکسیس کارل) دارای پیچیدگی و ویژگی‌های فراوان می‌باشد. چسبندگی و وابستگی هریک از ابعادِ وجودی انسان به کمال و زوال از جمله ی ویژگی‌های  این مخلوقِ فرودآمده به زمین است که از نظر شدت وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها نوعی دیگر از تقسیم بندی آدمیان در نظر مولانا مطرح می‌گردد:  «خام‌ها و پخته ها».
این جهان همچون درختست ای کرام/ ما برو چون میوه‌های نیم‌خام 
سخت گیرد خامها مر شاخ را / زانک در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان/ سست گیرد شاخها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان/ سردشد بر آدمی ملک جهان
سخت‌گیری و تعصب خامی است / تا جنینی کار خون‌آشامی است 
در دنیای خامیِ جنینی ما آدمیان خون آشامی شیوه دلربایِ لذت بردن از زندگی است.  در نه ماه حیات جنینی، انسان صرف خامِ محصور در یک دنیای خاص در نهایت  تعصب به آن   سخت چسبیده است و جز بقاء و لذائذ خود چیزی نمی بیند.
این آدم سخت متعصب وقتی به دنیای دیگر پا می‌نهد در دو مسیر تقابلی ( یا  خام  یا  پختگی ) ادامه حیات می‌دهد: 
عقل با عقل دگر دوتا شود/ نور افزون گشت و ره پیدا شود
(پختگی: جامعه، صلح  و جهان تعاملی)
نفس با نفس دگر خندان شود/ ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود
(خامی و خون آشامی: جامعه، جنگ و جهان تقابلی)
حال با در نظر گرفتن اینهمه آمار تخاصم و جنگ افراد و گروه‌ها با یکدیگر و نیز جنگ ملل (جنگ ۳۰ساله در اروپا / ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸، جنگ داخلی چین / ۱۹۲۷ و ۱۹۳۶ و۱۹۴۶ و ۱۹۵۰،  جنگ داخلی روسیه با نه میلیون کشته/ ۱۹۱۷ و ۱۹۲۶ و جنگهای جهانی اول و دوم،  جنگ‌های صلیبی، جنگ داخلی آمریکا و لشکرکشی‌هایش به کل دنیا و جنگ‌های دیگر با میلیون‌ها نفر تلفات جانی) آیا می‌توان جز خام  بودن و در خامی ماندن بشر در تعصب‌ها و سخت گرفتنِ شاخ و برگ منافع دنیای محصور در آن (خودخواهی‌ها، سلطه طلبی‌ها، فزون خواهی‌ها و... ) همانند جنینِ سخت چسبیده به دنیای خون آشامیش،  دلیل دیگر برای آن در نظر گرفت؟! آیا نمی‌توان گفت بشر اهل بهشت و رانده شده به زمین  اینک نیز در دنیایِ شبیه به همان دنیای جنینیِ سخت گرفتن‌ها و تعصب‌های خامی، خام و مست از همان خوردن‌ها و نزدیک شدن‌های ممنوعه در حال تکرار هبوط‌های زنجیره ایی است ؟!
و شاید بتوان اینگونه گفت که تا زمانیکه ابزار‌ها  برای احیای  نفس فزون خواه  وجود دارد  و  عقل به جای  نفس  به زندان می‌رود،  نفسِ اژدرها  دیگر افسرده نیست بلکه افسونگرانه می‌تازد، می‌بلعد و خون می‌آشامد چه جنینی و چه در بلوغ‌ها....

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد