کولبری به صورت یک شغل غیر رسمی در مناطق مرزی درآمده است حتی در برخی مواقع عده ای از مسئولان از کولبری به عنوان اشتغال نام می برند! در حالیکه در قانون کشوری هیچ تعریفی از شغلی به نام کولبری وجود ندارد و در حقیقت زیستن در مناطق مرزی زندگی با مرگ است به نحوی که اکثر استانهای مرزی در چهارچوب استانهای توسعهنیافته قرار میگیرند.
انتخاب کولبری برای ساکنان این مناطق یک اجبار است نه اختیار؛ در ایامی که تداوم نان خالی در سفره هیچ کسی تضمینی ندارد و با نبود هیچ کارخانه، کارگاه تولیدی قابل توجه چگونه میتوان انتظار داشت که کولبری در مناطق مرزی در حال رشد توسعه نباشد؟ این روزها که فقر مهمان همیشگی اکثر شهروندان است پس چگونه می توان انتظار داشت که مردم جان به خطر نسپارده و دل به کوه و کمر نداده و برای فرار از مرگ تدریجی به کولبری روی نیاورند؟ مسئولان امر برای رفع عدم توسعه یافتگی مناطق مرزی فقط نسخه پیچی میکنند و خبری از طرحهای توسعه همچون احداث کارخانه و.... نیست.انتخاب کولبری، آخرین انتخاب شخص کولبر و تنها راه تداوم زندگی است. فقر مهمان همیشگی سفره ساکنان مناطق مرزی است پس چگونه می توان بدون فراهم نمودن شرایط اقتصادی در فکر رفع کولبری بود؟ قانونی که کولبری را محکوم کرده خود را ملزوم به رفاه شهروندانش دانسته است اما وقتی که قانون خود اجراء نمی گردد یا خوانش متفاوتی در مناطق مختلفی وجود دارد چگونه می توان کولبری را حذف کرد؟ مسئولان امر بجای محکوم کردن کولبری در فکر حل مشکلات اقتصادی شهروندان ساکن در مناطق مرزی باشند. قانونی که خود را ملزم به رفاه می داند باید به فکر فراهم نمودن بستر اقتصادی در همین مناطق باشد. شهروندان ساکن در مناطق مرزی گرفتار تعاریف قانونی و ناچار به تداوم حیات رو به کولبری میآورند و کولبری سفری است در برخی مواقع بدون برگشت به این معنی که کولبری گرفتار در دو لبه تیغ قانون و بلاهای طبیعی برای تدوام حیات خود و خانوادهاش به مسیر پر خطر کولبری روی میآورد.