فقر پدیدهای چند وجهی و محصول کارکرد نظام اقتصادی و اجتماعی در جامعه است؛ به گونه ای که به دنیا آمدن در خانوادههای فقیر، توزیع نامتناسب فرصتها و درآمدها در جامعه، استفاده نابجا از ظرفیتهای اقتصادی و طبیعی کشور، سیاستگذاری اقتصادی بدون در نظر گرفتن آثار آن بر چگونگی توزیع درآمد، ضعف نظامهای حمایتی و پوشش ناکافی بیمههای اجتماعی و ناکارآمدیها و کمبودهای نظامهای بهداشتی - درمانی و آموزشی از جمله عواملی هستند که به بروز و تشدید فقر میانجامند.
در این میان بر اساس مجموعه دادههای هزینه و درآمد مرکز آمار ایران، دادههای شبکه اطلاعات پرداخت کشور و پایگاه اطلاعات رفاه ایرانیان، خط فقر در سال ۱۴۰۰ نسبت به ۱۳۹۹ رشد حدودا ۵۰ درصدی داشته است. در سال ۱۴۰۰ خط فقر متوسط کل کشور برای خانوار ۳ نفره ۳/۷ میلیون تومان و برای خانوار ۴ نفره ۴/۵ میلیون تومان بوده است. ولی در سال ۱۴۰۱ خط فقر برای خانوار ۴ نفری عدد۷/۷۰۰ میلیون تومان به طور متوسط در کل کشور برآورد میشود. البته این عدد در شهر تهران برای خانوارهای ۳ نفره ۱۱/۹ میلیون تومان و برای خانوادههای ۴ نفره ۱۴/۷ میلیون تومان برآورد شده است. متوسط از سویی دیگر، نرخ جمعیت زیر خط فقر در سال ۱۴۰۰، ۳۰ درصد است که معادل ۳۵ میلیون و ۵۶۰ هزار نفر است.
بر اساس اطلاعات فقر و رفاه خانوار رتبه بندی محرومیت استانها نشان میدهد که به ترتیب استانهای سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، هرمزگان، لرستان و گلستان محرومترین استانهای ایران هستند و به ترتیب استانهای یزد، تهران، بوشهر، اصفهان و مازندران در کل دارای وضعیت مطلوبتری هستند. همچنین از ۲۰ شهرستان محروم استانهای کشور۱۲ شهرستان در استان سیستان وبلوچستان، ۲ شهرستان در خراسان شمالی، ۲ شهرستان در استان کرمان، یک شهرستان در لرستان و یک شهرستان در استان کردستان قرار دارد. که درمجموع نابرابری منطقهای در ایران را ترسیم میکند. مهمترین عوامل تاثیرگذار بر ایجاد فقر در زندگی خانوارهای ایرانی، تحولات اقتصاد کلان، چگونگی اجرای سیاستهای اجتماعی و کاهش فقر است. اگرچه رشد اقتصادی عامل تعیین کننده ای در کاهش فقر است ولی بدون اجرای توامان سیاستهای اجتماعی نمیتوان به کاهش فقر دست یافت. بی ثباتی و ناپایداری اقتصادی نه تنها به رشد اقتصادی لطمه وارد میسازد بلکه با افزایش نابرابری از اثربخشیِ سیاستهای کاهش فقر نیز میکاهد. این موضوع در حالی است که اقتصاد ایران رشد پایین و تورم چند ساله بالای ۳۰ درصدی را تجربه میکند و به همراه آن رکود و کاهش تولید بخشهای اقتصادی مشاهده میگردد. خانوارهای فقیر اولین گروههایی هستند که در زمان رکود و تورم از آن آسیب جدی میبینند. برای کاهش فقر باید تولید ثروت در ایران به انجام برسد و میبایست موانع آن که ساختار ناکارآمد اقتصاد سیاسی و سیاست خارجی نامرتبط با منافع توسعه اقتصادی است، اصلاح شود و با رفع موانع ساختاری حکمرانی اقتصادی سیاسی و سازگاری سیاست خارجی با توسعه اقتصادی میتوان به روان شدن جریان اقتصاد کشور و سرمایه گذاری برای تولید ثروت، ایجاد شغل و درآمد برای خانوارهای ایرانی تا حدودی امیدوار بود.
در شرایطی که نرخ سرمایه گذاری ثابت کشور از نرخ استهلاک سرمایه کمتر است نمیتوان به تولید ثروت امیدوار بود. یعنی ما ظرفیت سرمایه گذاری جدیدی در اقتصاد برای کار جدید ایجاد نمیکنیم و سرمایه گذاری در همه سطوح کلان و متوسط و کوچک با اختلال شدیدی مواجه است. به عبارت دیگر، کژکارکردی حکمرانی اقتصاد سیاسی و سیاست خارجی نامرتبط با توسعه اقتصادی دو اَبرچالش در ناکارآمدی اقتصاد ایران محسوب میشوند. چرا که امروزه هیچ کشوری نمیتواند بدون مرتبط بودن با اقتصاد بینالملل و نداشتن سیاست خارجی سازگار با جهان ومصالحه با کشورها، زیست اقتصادی واجتماعی متعارفی داشته باشد.