حملهای که منجر به کشته و زخمی شدن بیشتر از یکصد نفر شد و با واکنشهای گستردهای از سوی مقامات کشورهای جهان روبرو نیز شد. بنا بر آنچه از شواهد و قرائن برمیآید ظاهرا عامل این حمله اهدافی نژادپرستانه داشته است. پرسشی که میتوان فرای آن چه در نیوزلند رخ داده است مطرح کرد آن است که علتالعلل چنین فجایعی که هر چند وقت یکبار در گوشه گوشه جهان رخ میدهد چیست و آیا میتوان میان فاجعهآفرینیها و کشتارهای بی رحمانه که از سوی داعش و گروههای تندرو دیگری مانند آن رخ میدهد با این رخداد نسبتی برقرار کرد و علتی مشترک میان آنان یافت؟
به نظر میآید که فصل مشترک آنچه علیه مسلمانان در برخی کشورهای غربی رخ میدهد و آنچه از سوی داعش، بوکوحرام و مانند آن مشاهده میشود «افراط» است. این افراط است که مدارا را در روابط انسانی به گوشه رینگ میکشاند و «حذف» را به صدر مینشاند. اکثریت قریب به اتفاق عاملان چنین اقداماتی همواره خود را مترادف با حق و حقیقت میدانند و هر فرد، اندیشه، مذهب و نژادی که ذیل «دیگری» تعریف میشود را شایسته قتل و حذف فیزیکی تصور میکنند. تقلیل چنین مباحثی به درگیریهای سیاسی و یا مذهبی که در اغلب اوقات در بازتاب این رویدادهای فاجعهبار در رسانهها و همچنین واکنشهای سیاسیون شاهد آن هستیم نه تنها کمکی به رفع این معضل بزرگ در جامعه جهانی نمیکند بلکه سبب آن خواهد شد که شاهد به انحراف کشانده شدن بررسیهای اساسی جامعهشناختی و بیطرفانه برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی شود.روزی نیوزلند، روزی عراق و افغانستان و سوریه، روزی آمریکا و فرانسه، روزی ایران، روزی عربستان؛ زمانی حمله به مردم به واسطه آن که مذهب و دینی دیگر دارند و زمانی حمله به بهانه نژاد و رنگ پوست و... همه و همه را میتوان در مفهوم افراط مشاهده کرد. افراطیگری اَشکال مختلفی به خود میگیرد و همچون منشوری است که هر بار وجهی از نتایج تندروی را بازتاب میدهد. بر همین اساس ضرورت مقابله فکری با اندیشههای مبتنی بر تکفیر و افراط بیشتر از قبل احساس میشود، اما پرسش اساسی در این باره آن است که چه میتوان کرد و چه موانعی بر سر راه مقابله با افراطیگری است؟به نظر میآید گام نخست آن است که وجود چنین بحرانی را پذیرا باشیم و تصور نکنیم تندروی و افراط محدود به یک اندیشه و یا دین خاص است. واقعیت آن است که رویکرد افراط گرایانه را میتوان در مقولههای تندرویهای مذهبی و برتریجوییهای نژادی به عینه مشاهده کرد و به هیچ وجه نمیتوان آن را به یک اندیشه خاص محدود کرد. گام دوم به وجود آمدن اجماعی جهانی برای مقابله جدی و واقعی با خشونت و افراط است. آنچه این مهم را محقق خواهد کرد مسئولیتپذیری رهبران سیاسی و مذهبی است. تا زمانی که این افراد به جای مقابله واقعی با افراط، سیاستبازانه رفتار میکنند نمیتوان امیدی به بهبود شرایط داشت. و گام نهایی که اساسیترین اقدام برای مقابله با خشونت و افراطیگری است آموزش است. آموزش پذیرش «دیگری»، رواداری و گفتوگو. این مهم شاید مانند دو گام نخست در کوتاه و یا میان مدت نتیجهبخش نباشد اما اساسیترین راه برای مقابله با تندرویهایی است که فجایعی همچون حادثه اخیر در نیوزلند و یا رخدادهای مشابه در سایر کشورها را سبب میشود.