شبکه من و تو هم به ایستگاه آخر رسید. حالا صدا و سیماییهای خشنود از افزایش بودجه سه برابری، خوشحالی شان مضاعف شده است. باید هم بشود.
شبکه من و تو رقیبی جدی بود برای سازمان عریض و طویل صدا و سیما و طبیعی است که صدا و سیماییها از فرو افتادن رقیب خوشحال شوند. البته اگر کسی حقیقتا اهل رقابت باشد این را خوب میفهمد که رونقِ بازار او در گرو وجود و حضور قدرتمند رقیب است و گرنه در غیاب رقیب و حریف که رجزخوانی لطفی ندارد و اصلا مسابقه ای در کار نخواهد بود. درست مثل انتخابات تک نفره در بعضی از ممالک. این موضوع را علی پروین خیلی بهتر از سیاستمداران کنونی ما میفهمد. هر بار که درباره فوتبال و پرسپولیس حرف میزند حتما یادی هم از استقلال میکند. آن هم با ادب و احترام، چرا که خوب میداند پرسپولیس بدون استقلال معنایی ندارد و استقلال هم بدون پرسپولیس فرقی با یک تیم معمولی دسته دومینخواهد داشت. از دوستان صدا و سیمایی هم میشود خواهش کرد دست کم در کار و بار این شبکه علیه ما علیه تامل کنند و ببینند چه چیزی باعث رونق آن شده بود. پیش از این درباره صدمات و لطمات این شبکه به فرهنگ جامعه ایرانی بارها و بارها نوشته ام و تکرار آنها نه در حوصله من است و نه جایش در این یادداشت. این جمله را هم فقط و فقط برای این گفتم تا بهانه ای به دست آدمهای بیمار ندهم. بگذریم.
من و تو اصل و اساسش را بر سرگرمیبنیان نهاده بود و نشان داد معنای رسانه را خوب فهمیده است. علت استقبال مردم هم از این شبکه همین بود. اغلب مردم برای سرگرمیبه سراغ رسانه میروند. رسانه نخستین و اساسی ترین وظیفه اش ساختن سرگرمیبرای مردم است یعنی همان تعریفی که سید مرتضی آوینی در آینه جادو از سینما به دست میدهد. رسانه، ابتدا باید وظیفه اصلی اش را که همانا سرگرم کردن مخاطب است به درستی انجام دهد و بعد اگر حرفی، پیامیو یا شعاری داشت آن را به زیرکانه ترین و ظریف ترین شکل ممکن مطرح کند. این حرف به آن معنی نیست که من و توییها به دنبال قصد و غرض سیاسی نبودند. اتفاقا تا مغز استخوان سیاسی بودند و هرچه پیشتر آمدند این قصد و غرض عریان تر شد اما به ویژه در آن اوایل، سرگرمیبر هر چیز دیگری مقدم بود و همان هم باعث توفیقشان شد. من و توییها حتی در میزگردهای سیاسی شان که ظاهرا جزو جدی ترین برنامههای شان بود به مخاطب عام و سرگرمیفکر میکردند. یعنی اگر دست شان میرسید حتی وسط میزگردهای سیاسی شان از فحش و کتک کاری و قر و قمبیل مضایقه نمیکردند تا بر جذابیت برنامههایشان بیفزایند. مجریان برنامههایشان هم فرقی نمیکرد در برنامه بفرمایید شام شرکت میکنند یا برنامه ای درباره بحرانهای خاورمیانه. در هر صورت سعی میکردند با همان بزک دوزک همیشگی ظاهر شوند. به عبارتی یک وحدت فرمیو محتوایی بین همه برنامههای آنها وجود داشت. یک لحن و روایت خاص که هم در برنامههای مستند سیاسی شان بود و هم در فلان مسابقه.
بعضیها دلیل توفیق مستندهای سیاسی و اجتماعی من و تو را فیلمهای منحصر به فردی میدانستند که این شبکه در اختیار داشت اما به این موضوع اشاره نمیکردند که اولا این فیلمها از داخل کشور در اختیار آنها قرار داده شد و دوم این که صدا و سیما هم همین فیلمها را در اختیار داشت اما خروجی این کجا و آن کجا؟ آن چه سبب توفیق آن مستندها شد روایت جدید و ناشنیده من و توییها بود و جسارت آنها در استفاده از آن چه در اختیار داشتند. هنوز هم آرشیو صدا و سیما پُر است از فیلمهایی که کسی نمیداند با آنها چه کند.
چه از شبکه من و تو متنفر باشیم و چه در شمار هوادارانش، این نکته را نمیتوانیم منکر شد که این شبکه در زندگی بخش قابل توجهی از ایرانیان نقش ایفا کرد. این اتفاق نمیافتاد مگر به دو شرط. یکی ضعف رسانه داخلی که چند ده هزار کارمند دارد و آدمهای کارنابلد بسیاری در راس آن قرار گرفته اند و یکی هم قدرت رسانه خارجی که کارمندانش اگرچه اندک بودند و در مقایسه با صدا و سیما هیچ، اما هم کارشان را بلد بودند و هم انگیزه کافی داشتند برای تصرف در عقل و نفس مخاطبان شان. نبرد من و تو با صدا و سیما، رسما نبرد نابرابر بود اما حتی آقای جبلی هم در خلوت خودش میداند برنده این نبرد نابرابر، من و توییها بودند. ای کاش، ای کاش، ای کاش وقتی حضرات از خوشحالی و پایکوبی برای تعطیلی آن شبکه علیه ما علیه فارغ شدند کمیهم فکر کنند که چرا آن شبکه با آن تعداد نیروی انسانی که فکر نکنم تعدادشان به اندازه نگهبانان در ورودی سازمان صدا و سیما هم برسد توانست چنان ماموریت بزرگی را به سرانجام برساند و آن وقت سازمانی با دهها هزار نیروی انسانی که قرار بود روزی به دانشگاه تبدیل شود به این روز افتاده است.