این روزها یک پای ثابت گزارشهای صدا و سیما و محافل حاکمیتی، تاختن و نواختن شبکه ایران اینترنشنال است. شبکه ای که مخصوصا در این دو ماه اعتراضات، به دلیل آنچه تحریک و تهییج معترضان نامیده شده، مورد توجه و انتقاد خاص حاکمیت قرار گرفته است. شبکه ای که با آن تشکیلات و هزینه، منتسب به حمایت عربستان بوده و البته اهداف خاصی را دنبال میکند. قابل تامل اینکه برخی از عوامل تحریریه و نیروهای آن شبکه، جدا شدگان از صدا و سیمای ایران هستند که با سیاستهای نادرست، بی توجهی و طرد، در نهایت جذب آن شبکه شدند و حالا در ضدیت کامل با رویکرد و مشی دیروز قلم زده و گزارش تهیه میکنند!
آری، وقتی امثال علی فروغی، بدون تجربه و تخصص، صرفا بر پایه ارادت ورزی و لطف نزدیکان، بر مسند شبکه پر مخاطب صداوسیما نشست و همان ابتدای امر امثال فردوسی پور را که مانعی برای دیده شدنش بود کنار گذاشت و با تغییر مشی عملا آن شبکه پرمخاطب را به ویرانه ای تبدیل کرد، بایستی منتظر برجسته شدن شبکههای خارجی فارسی زبان و جذب مخاطب توسط آنها میبودید. وقتی فضای مجازی و پیام رسانهای محبوب به قصد استفاده از پیام رسانهای داخلی محدود و مسدود میشود، بایستی منتظر باختن قافیه خبر و اطلاع رسانی به نفع رقبا و دشمنان بود. وقتی صداو سیما با بودجه دولتی و مردمی، در اختیار طیف و گروه خاصی قرار گرفته و عملا تبدیل به تریبون جناحی خاص میشود، بایستی تبعات آن، از جمله مخاطب گریزی را تحمل کنند.
اما باید دانست که در دنیای امروز که انتخاب بر اساس کیفیت و رقابت است، بی شک آن که بر تولید باکیفیت و خوب خود مطمئن است، نباید ترسی از دیگران و رقبا داشته باشد. صدا و سیما با آن تشکیلات اگر محتوای باکیفیت و عملکرد مطلوبی داشت، مسلما نه از اینهمه دیش ماهواره خبری بود و نه از فعالیت چند شبکه خارجی خاطرش مکدر میشد. اما این خودزنی صداوسیما و افزودن بر رقبا و دشمنان خود، من را یاد اقدامات نادرشاه افشار میاندازد. همو که اواخر عمر خود، اندکی مجنون شد و در نتیجه به اطرافیان و نیروهای خود بدبین شده و دست به مجازات و حذف آنها کرد و حتی فرزند خود را نیز بی نصیب نگذاشت. نهایت او که در اوج قدرت و کشورگشایی بود، به دلیل همان برخوردهای نادرست، بسیاری از اطرافیان خود را هراسانده و تبدیل به دشمن کرد و همانها با پیشدستی جانش را ستاندند.