کجا مطمئن شدم که اعتراضات به سادگی خاموشی نمیگیرد؟ آنجا که آقایان راهِ «تنبیه» را برای حرف زدن با نوجوانان انتخاب کردند. کافی است به یک نوجوان بگویی «نکن!» یا رفتار خاصی را «هنجارشکن» معرفی کنی. نوجوان بنا به طبیعتش، تصمیم میگیرد خلاف آن، شنا کند.
در این میان، کودک، وقتی پا به سن نوجوانی میگذارد، برای تثبیت و استقلال شخصیت تلاش میکند تا از مرزهای تعیین شده، تو بگو بهشت برین، فراتر رود. چرا که میخواهد خودش مرزها و هنجارهایش را تعیین کند. اگر جز این باشد یعنی ما با یک شخصیت تابع طرف هستیم که نتوانسته به شخصیت «خود» شکل داده و خودش را از بزرگسالانش جدا کند. نکته مهم دیگر اینکه در این سن، نوجوانان از مراجع هنجار بخش، حتی والد دوست داشتنی شان، فاصله میگیرند و رابطه افقی و همسطح (رابطه با همسالان) بسیار بیشتر از رابطه عمودی (بالا به پایین) روی آنها تاثیرگذار است. تشکیل گروههای کوچک و بزرگ و عضو شدن واقعی یا خیالی در فلان گنگها و دستههای «هنجار شکن» که نوجوانان دیگر در آن (به شکل خیالی یا مجازی) عضو هستند از مهمترین علایق آنهاست. سوم اینکه نوجوانان، که تازه از دنیای تنگ کودکی جدا شدهاند، دوست دارند بزرگسال به حساب آمده و در کارهای خطیر همراه بزرگسالان باشند و به بازی گرفته شوند.
چهارم، اینکه هر آدمیبرای شَما دادن به هویت خود از «نمایش» و داستانپردازی (storytelling) استفاده میکند. نوجوانان بسیار بیشتر علاقه به روایت جهان خود از طریق داستانگویی واقعی و خیالی، مخصوصا به همسالان دارند.
شگفتانگیز است که وزیر آموزش و پرورش و تمام مشاورانش تا این حد به دور از فهم جهانِ کودکان و نوجوانان باشند و این چنین تیشه به ریشه خود بزنند. حاکمان، نسبتهایی به نوجوانان میدهند، و آنها را وارد گروههبندیهایی (خیالی یا واقعی) میکنند که در جهان نوجوان نه یک «تنبیه» بلکه یک «ارزش» تلقی میشود. حالا دیگر نمیشود آنها را آرام کرد. آنها هر روز در خیالپردازیهای چریکانه خود از یکدیگر سبقت میگیرند و در گفتن و انجام کارهای خطیر برای همسالان شب را به صبح و صبح را به شب میرسانند. واکنش حاکمیت به تمام این اتفاقات چیست؟ آنها سن اعمال خطیر و سن قربانیها را، مثل سن استفاده از مواد، سن وارد شدن در رابطه جنسی و ... پایین و پایینتر میآورند!