«شاید خوبی نداشتن امید این است که انسان هیچ گاه ناامید نمیشود» (والتر بنیامین)...این روزها بیشتر از همه دلم به حال بخش بزرگی از آن هجده میلیون نفری که به آقای رئیسی رای دادند میسوزد.
جمعیت ساده دلی که طی هشت سال گذشته با تبلیغات شبانه روزی تلویزیون و انبوه رسانههای محافظه کاران تصور میکردند اوضاع اقتصادی کشور هیچ بحران و مشکلی ندارد و تحریم هم هیچ تاثیری در اقتصاد مملکت ندارد و این ظریف و روحانی و جهانگیری هستند که با نفوذ در بدنه کلان مدیریتی کشور در حال برنامه ریزی برای ایجاد آشوب و بلوا هستند و به صورت تعمدی با بالا و پایین کردن قیمت تخم مرغ و روغن و پوشک بچه سعی در به هم زدن آرامش روانی مردم دارند. این بخش از جامعه که اغلب شامل روستاییان و ساکنان مناطق محروم کشور میشد به امید کنار زدن دولت غربزده ضدِ ملی با روحیه و شادی مضاعفی پای صندوقهای رای رفتند تا شاید کمیاز اندوه و شرمیرا که طی سالهای گذشته از سفره خالی روزانه تحمل میکردند به فراموشی بسپارند.
اما حالا با گذشت چندین ماه از تغییر دولت این طیف هم کم کم امید خود را از دست داده و حالا با اشکهایی خشکیده در صورت و دستهایی لرزان به اوضاع اقتصادی کشور مینگرند و بیش از پیش نگران نان شب سفره و سیر کردن شکم فرزندان و عزیزان خویش هستند. این طیف از جامعه عموما انسانهایی کم توقع و قانع هستند که طی چند دهه گذشته همیشه پای کار این نظام ایستاده اند. انسانهایی که اگر جنگ بوده دست و دل بازانه هر چه داشته در طبق اخلاص گذاشته و با جان و مال خویش به جنگ با دشمن شتافته اند. اگر انتخاباتی بوده اول صبح شناسنامههای خود را برداشته و راهی حوزههای رای گیری شده اند و اگر هر جایی نیاز بوده با گذشت و بزرگواری از چیزی دریغ نکرده اند...پس از ناامید کردن بخش بزرگی از طبقه متوسط شهری به نظر میرسید ناامید کردن این طیف از مردم هنر بزرگی میطلبد که ظاهرا صدا و سیما و بخشی از فعالین توئیتری و صاحبان تریبونهای مختلف نشان دادند که هنر آن را نیز دارند.